فهرست مطالب

فهرست مطالب

 

جلسه 3-81


چهار‌شنبه – 17/07/۹8

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه فی الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

بحث راجع به وجوب زکات در اوراق نقدیه بود.

عرض کردیم مشهور به روایاتی که مفادش حصر زکات است در نه چیز تمسک کردند، فرمودند اوراق نقدیه زکات ندارد. چون آن نه چیز که زکات دارد درهم و دینار است، یعنی طلا و نقره مسکوک به سکه رائج، و بقیه اش هم غلات اربع هست و اغنام ثلاث.

در مقابل نظر مشهور برخی قائل شدند به وجوب زکات در اوراق نقدیه. حالا یا به نحو فتوی یا به نحو احتیاط. بیان هایی برای این گروه عرض کردیم.

بیان اول این بود که مرحوم آقای صدر مطرح کرد و شاگرد ایشان در کتاب قراءات فقهیة معاصرة جلد 1 صفحه 224 این مطلب را تقویت کرد که درهم و دینار مثال عرفی هستند برای نقد رائج. امروز نقد رائج اسکناس هست.

ما این را جواب دادیم و عرض کردیم این الغاء خصوصیت مشکل است؛ شاید اینکه دینار از جنس طلاست،‌درهم از جنس نقره است خصوصیت داشته. در بعض روایات زکات هم تعبیر آمده الذهب و الفضة و شاهدش را هم این قرار دادیم که در روایت معتبره آمده بود که اگر کسی صد و نود و نه درهم دارد،‌یک درهم کمتر از نصاب زکات دراهم، و نوزده دینار دارد،‌آن هم یک دینار کمتر از نصاب زکات دینار، بر او زکات واجب نیست. که مفتی‌به مشهور هست این مطلب. ولو روایتی در مقابلش هست،‌در مقابل این صحیحه زراره روایتی هست که مفادش این است که مجموع اموال اگر به حد نصاب برسد، مجموع درهم و دینار به حد نصاب برسد زکات دارد. و لکن این روایت معرض‌عنه اصحاب است،‌اصحاب به صحیحه زراره فتوی دادند که فرمود لیس علیه زکاة‌ فی الدراهم و لا فی الدنانیر حتی یتم.

روایت معارض، موثقه عمار هست از امام کاظم علیه السلام: قلت له تسعون و مأة درهم تسعة عشر دینارا أ علیها فی الزکاة شیء فقال: اذا اجتمع الذهب و الفضة فبلغ ذلک مأتی درهم ففیها الزکاة لان عین المال الدراهم و کل ما خلا الدراهم من ذهب أو متاع فهو عرض مردود ذلک الی الدراهم و الدیات. اسحاق بن عمار می گوید به امام کاظم علیه السلام عرض کردم:‌کسی صد و نود درهم دارد،‌ یعنی ده درهم کمتر از نصاب زکات دراهم و نوزده دینار دارد، آیا او زکات باید بدهد؟ حضرت فرمود:‌ اگر ذهب و فضه با هم جمع بشوند و مجموع شان قیمت شان به اندازه دویست درهم برسد ففیها الزکاة زکات دارد چرا؟‌ چون اصل مال درهم است و طلا یا کالا یک عرضی است که مردود است به درهم یعنی اصل درهم است. اگر شما صد و نود درهم داری و یک دینار، یک دینار یعنی ده درهم می شود دوست درهم و این زکات دارد. باب 1 ابواب زکات ذهب و فضه حدیث 7.

س: این روایت معرض‌عنه اصحاب است. روایات مقابل از جمله صحیحه زراره گفت اگر کسی صد و نود و نه درهم داشته باشد و نوزده دینار لیس فیها الزکاة.

پس این موثقه اسحاق بن عمار که در وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 130 نقل می کند و لو سندا خوب است البته بناء‌بر اینکه ما اسماعیل بن مرار را ثقه بدانیم سندش خوب است. اما کسانی که می گویند اسماعیل بن مرار توثیق ندارد ممکن است اشکال سندی هم به این روایت بگیرند. ما اسماعیل بن مرار را گفتیم ابراهیم بن هاشم اکثار روایت کرده از او. بعید نیست ثقه باشد. و لذا اشکال سندی به این روایت نمی کنیم، اشکال اعراض اصحاب می کنیم.

ممکن است شما به ما اشکال کنید که شما اعراض مشهور را موهن نمی دانید، مثل آقای خوئی، شما اعراض مشهور برای شما چه اهمیتی دارد؟ می گوییم اولا: عرض ما این است که اعراض کل اصحاب است. تسالم اصحاب است بر عدم عمل به مضمون موثقه اسحاق بن عمار. و به قول آقای خوئی تسالم اصحاب موهن است چون وثوق می آورد به خطا یک حدیث که اصحاب کلا از او اعراض کردند نه صرف مشهور اصحاب. ثانیا: ما در تعارض عمل مشهور را مرجح که می دانیم طبق مقبوله عمر بن حنظلة. المجمع علیه بین اصحابک فیؤخذ به و یترک الشاذ النادر الذی لیس بمشهور عند اصحاب فان المجمع علیه لاریب فیه.

س: شهرت عملیه است. شهرت عملیه اصحاب مستند دیگری ندارند غیر از همان صحیحه زراره و امثال آن.

بیان دوم برای تعلق زکات بیانی است که برخی مطرح کردند گفتند درهم و دینار ممکن است صدق نکند بر اوراق نقدیه و الغاء خصوصیت نشود کرد از درهم و دینار به اوراق نقدیه و لکن روایاتی هست که از این روایات ما می توانیم استفاده کنیم که زکات بر اثمان و اموال قرار داده شده. اطلاق این روایات شامل اوراق نقدیه می شود. روایاتی که راجع به اثمان و اموال فرمودند زکات تعلق می گیرد برخی از روایاتی هست که عرض می کنم.

س: الغاء خصوصیت نیاز ندارد به این روایات. اگر کسی نتوانست الغاء خصوصیت بکند و لکن به اطلاق این روایات بیاید تمسک کند بگوید این روایات موضوع زکات را ثمن قرار داده و در ثمن زکات باشد ثمن بر اوراق نقدیه صدق می کند.

این روایات را بخوانیم:

روایت اول صحیحه حلبی. این صحیحه را در وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 67 و در تهذیب جلد 4 صفحه 67 نقل می کند. قلت لابی عبدالله علیه السلام ما فی الخضرة قال و ما هی، امام فرمود خضره چیست؟ قلت القصب و البطیخ (سبزیجات و سیفی‌جات. ظاهرا این را می خواهد بگوید) قال لاشیء علیه الا ان یباع مثله بمال. مگر تبدیل به مال بشود. فیحول علیه الحول ففیه الصدقة. و سألته عن شجر الغضاة من الخَوخ و الفرسک و اشباهه،‌گفتند این ها یک درختانی هستند که میوه می دهند. خوخ شاید همین هلو باشد. در لغت گفتند الغضاء شجر و خشبه من اصلب الخشب. فیض گفته الغضاء نیست،‌العضاة است، کل شجر له شوک، و کانه اراد بها الاشجار التی تحمل الثمار،‌درختان میوه‌داری که خار دارد. فرسک هم گفتند خوخ است، شجر مثمر من فصیلة الوردیات ثماره مختلفة الشکل و هی لذیذة الطعم. معادل فارسیش را فعلا من پیدا نکردم،‌مهم نیست.[1] مهم این جهت هست که عن شجر الغضاء من الخوخ و الفرسک و اشباهه فیه زکاة؟ قال لا قلت قیمته؟ قال ما حال علیه الحول من ثمنه فزکّه.

اطلاق دارد. ثمن این میوه ها،‌رفتی فروختی پولش را نگه داشتی، حالا پولش هر چی هست، درهم است دینار است،‌فلس است که پول سیاه است یا اسکناس است،‌همه مصداق ثمن هستند.

روایت دوم معتبره اسحاق بن عمار وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 75: قلت لابی ابراهیم علیه السلام الرجل یشتری الوصیفة (کنیز یا حیواناتی که نگه می داشتند تا رشد کنند بعد بفروشند) یثبتها عنده لتزید أ علی ثمنها زکاة قال لا حتی یبیعها قلت فان باعها أیزکی ثمنها قال لا حتی یحول علیه الحول و هو فی یده. ثمنش اگر یک سال بر او بگذرد و در دست این آقا باشد زکات دارد.

گفته می شود این اطلاق دارد. اوراق نقدیه هم ثمن است،‌درهم نیست، دینار نیست،‌ثمن که هست.

س: هنوز عین موجود است نفروخته. یعنی به اندازه قیمتش، حساب کند قیمتش چقدر است، مثلا اگر قیمتش بیست دینار است آن وقت زکات بدهد، خب اگر کمتر است که زکات ندارد. أ علی ثمنها یعنی حساب کند تخمینی. ثمن یعنی ارزشش،جنس موجود است، برای تجارت خریده،‌ارزشش مثلا بیست دینار است،‌زکات دارد؟ حضرت فرمود لا حتی یبیعها، تا نفروخته زکات ندارد. بعد هم که فروخت یک سال باید پول پیشش بماند تا زکات به آن تعلق بگیرد.

س: بله، این مورد،‌ ثمن مال التجارة است.

روایت سوم صحیحه محمد بن مسلم هست، وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 66 عن ابی جعفر علیه السلام انه سئل عن الخضر فیها زکاة و ان بیعت بالمال العظیم فقال لا حتی یحول علیه الحول. اگر بفروشید به مال عظیم سال بگذرد زکات دارد. خب مال عظیم شامل اسکناس زیاد هم می شود.

موثقه سماعة: وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 68، عن ابی عبدالله علیه السلام لیس علی البقول و لا علی البطیخ و اشباهه زکاة الا ما اجتمع عندک من غلته یعنی من ثمنه فبقی عندک سنة.

روایت پنجم: صحیحه زراره وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 154 صحیحه علی بن یقطین عن ابی ابراهیم علیه السلام قلت انه یجتمع عندی شیء فیقی نحوا من السنة أنزکیه؟ فقال لا کل ما لم یکن رکازا فلیس علیک فیه شیء قلت و ما الرکاز؟ قال الصامت المنقوش. چیزی که رکاز نیست زکات ندارد. عرض کردم رکاز چیست حضرت فرمود صامت منقوش. صامت منقوش در مقابل ناطق هست، صامت یعنی پول منقوش. پول منقوش لازم نیست درهم و دینار باشد.

این مجموعه روایاتی است که مطرح می شود به عنوان اینکه زکات در برخی از روایات رفته روی عنوان مال،‌ثمن،‌این شامل اوراق نقدیه می شود.

اگر کسی بگوید:‌ این روایات معارضه می کند با آن طائفه داله بر حصر زکات در نه چیز که درهم و دینار و غلات اربع و اغنام ثلاث است. روایات داله بر حصر زکات در آن نه چیز بالعموم می گوید اوراق نقدیه زکات ندارد، این روایات بالعموم می گوید مال و ثمن زکات دارد و لو درهم و دینار نباشد. نسبت می شود عموم من وجه. روایات داله بر حصر به عمومش می گوید غیر از این نه چیز که گفتیم یعنی درهم و دینار غلات اربع اغنام ثلاث، غیر از این ها زکات ندارد و لو کان اوراقا نقدیة این روایات می گوید مال و ثمن زکات دارد مطلقا سواء کان درهما أو دینارا أو کان اوراقا نقدیة. نسبت عموم من وجه است، اگر کسی بگوید در اوراق نقدیه تعارض و تساقط می کنند رجوع می کنیم به اصل برائت.

جواب داده می شود که اولا این مبتنی بر این است که ما احراز کنیم که درهم و دینار خصوصیت دارد. اگر شک بکنیم احتمال بدهیم مثال عرفی است برای اوراق نقدیه دیگه نمی توانیم تعارض بیندازیم بین این دو دسته. بیان اولی که از آقای صدر و شاگرد ایشان نقل کردیم می خواست بگوید ما احراز کردیم عرف خصوصیت برای درهم و دینار قائل نیست،‌ مثال عرفی می بیند برای اوراق نقدیه. اما در این بیان دوم حرف این است که اگر شک هم بکنیم خصوصیت دارد درهم و دینار یا خصوصیت ندارد بیان دوم درست می شود. چرا؟‌ برای اینکه همین که شک کردیم دیگه نمی توانیم مفهوم‌گیری کنیم از آن طائفه حصر زکات در نه چیز چون احتمال عدم خصوصیت را در درهم و دینار دادیم نمی توانیم بگوییم مفهومش نفی می کند زکات در اوراق نقدیه را. لازم نیست احراز کنیم الغاء خصوصیت از درهم و دینار را به اوراق نقدیه که در بیان اول گفته می شد. اینجا اگر شک بکنیم می گوییم آن روایات حصر زکات در نه چیز لسان ندارد،‌مفهوم ندارد که بگوید اوراق نقدیه زکات ندارد چون شاید درهم و دینار مثال عرفی باشد برای اوراق نقدیه، برای مطلق نقود،‌آن وقت این طائفه ای که می گوید مال و ثمن زکات دارد بلامعارض اوراق نقدیه را می گیرد.

جواب دوم این است که بر فرض کسی بگوید تعارض و تساقط می کنند این دو دسته،‌مرجع ما عموم آیه شریفه است،‌خذ من اموالهم صدقة. انحلالی است،‌خذ من هذا المال صدقة‌ خذ من ذالک المال صدقة‌ خذ من ذلک المال صدقة. صدقه هم یعنی زکات. مسلم خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها زکات بوده. یا آیه شریفه انفقوا من طیبات ما کسبتم که گفتند مراد زکات است. شامل اوراق نقدیه هم می شود.

این بیانی است که برخی کتاب نوشتند و این بیان دوم محصل کتابی است که بعضی از آقایان نوشتند.

این بیان دوم هم به نظر ما ایراد دارد. چون که عرف بین این دو دسته از روایات وقتی مقایسه کند،‌یک دسته می گوید پیامبر زکات را بر درهم و دینار و غلات اربع و اغنام ثلاث قرار داد و از بقیه عفو کرد،‌این یک دسته، برخی از این ها هم دارد: پیامبر زکات را بر ذهب و فضه، بجای درهم و دینار فرموده ذهب و فضه مثل معتبره حضرمی، الذهب و الفضة تعبیر می کند‌، قرار داد. یک دسته هم این روایات است که می گوید ثمن زکات دارد و ثمن متعارفی هم که به حد نصاب می رسید در آن زمان منحصر بود به درهم و دینار. ما آن زمان ثمنی به حد نصاب برسد نداشتیم غیر از درهم و دینار. پول سیاه که به حد نصاب نمی رسد که یک سال بماند. اوراق نقدیه هم که آن زمان نبود. عرف در اینجا جمع عرفی می کند؛ می گوید: بالاخره در آن زمان منحصر بود ثمن به درهم و دینار،‌درهم و دینار هم که الذهب و الفضة بود، خب یک دسته می گویند زکات در درهم و دینار است‌،یک دسته می گویند، زکات در طلا و نقره است،‌یک دسته می گویند زکات در ثمن است، عرف اینجا اطلاق را منعقد نمی بیند برای این روایاتی که می گوید زکات در ثمن است که بگوید قضیه، حقیقیه است الی یوم القیامة؛ کل ما صدق علیه الثمن و لو اوراق نقدیه ففیه الزکاة. اگر مجموع این طوائف را بدهیم دست عرف که یک جا گفتند درهم و دینار زکات دارد، چیز دیگر زکات ندارد،‌ غیر از غلات اربع و اغنام ثلاث،‌درهم و دینار زکات دارد، چیز دیگر زکات ندارد. یک جا بگویند طلا و نقره زکات دارد،‌یک جا بگویند ثمن مال زکات دارد،‌واقعا عرف ظهور اطلاقی می بیند برای این ثمن نسبت به اوراق نقدیه که آن روز اصلا خلق نشده بود؟ و امام اصلا نمی توانست تقیید بزند چون اصلا موجود نبود. چیزی که هنوز موجود نیست امام چه بفرماید؟ آنی که موجود بود درهم و دینار بود که در روایات دیگر گفتند.

س:‌ عرض می کنم، بعد از اینکه در یک طائفه زکات در درهم و دینار است، یک طائفه گفت زکات در ذهب و فضه است، حالا یک طائفه هم می گوید اگر ثمن عظیمی از مالی که فروختی بدستت آمد یک سال ماند،‌زکات دارد،‌ عرف اطلاق‌گیری می کند؟ با توجه به اینکه اصلا نمی توانست تقیید بزند بگوید الا آن اوراق نقدیه. ولی می توانست بجای ثمن بگوید الدرهم و الدینار که روایات دیگر این را گفته. انصافا تمسک به این اطلاق در غایت اشکال هست.

و اما اینکه گفته شد بعد از تعارض و تساقط مرجع عموم خذ من اموالهم صدقة است، حالا یا مرجح،‌ممکن است کسی بگوید مرجح این طائفه ثانیه است که می گوید مال زکات دارد،‌ثمن زکات دارد. آقا! خذ من اموالهم صدقة من تبعیضیه است. ظهور ندارد در انحلال، خذ من اموالهم صدقة یعنی من کل مال. اگر می فرمود خذ من کل مال صدقة حق با شما بود. از اموال شان زکات بگیر،‌ همین که این نه چیز زکات دارد صدق می کند خذ من اموالهم صدقة.

و اما انفقوا من طیبات ما کسبتم،‌ کی می گوید مراد از او زکات است؟ انفاق کنید از طیبات ما کسبتم، خب آن امر به انفاق می کند،‌انفاق هم در غیر زکات مستحب است. زکات هم که گفتند در آن نه چیز است.

س: البته عرض کردم تقیید امکان نداشت می توانستند بجای ثمن بگویند الدرهم و الدینار. ولی وقتی در روایات دیگر همین درهم و دینار گفتند،‌آن زمان هم ثمن غیر از درهم و دینار نبوده، ثمنی که به اندازه نصاب برسد، عرف دیگه اطلاق‌گیری نمی کند.

[سؤال: حیث ثمن بودن ملاک است. جواب:] این خلاف ظاهر است.

بیان سوم این است که گفته می شود: اصلا روایاتی که می گفت وضع رسول الله الزکاة علی تسعة اشیاء و عفی عما سوی ذلک ناظر به آن اجناسی بود که در زمان پیامبر بود. اوراق نقدیه که در آن زمان نبود.

این مطلب قرائنی دارد که اگر این مطلب ثابت بشود فقط مانع را بر می دارید یعنی وضع رسول الله الزکاة علی تسعة اشیاء و عفی عما سوی ذلک دیگه مانع نیست از بیان زکات در اوراق نقدیه؛‌ اما شما باید بگردید از یک اطلاقی که اثبات زکات در اوراق نقدیه بکند. اما در این حد گفته می شود که این روایات عفو از غیر آن نه چیز، مربوط به اجناسی است که در آن زمان بوده. این قرائنی دارد.

یک قرینه اش مرسله ابی سعید قماط است. که در جلد 9 وسائل صفحه 54 نقل شده. در این روایت دارد: حضرت فرمود هل یکون العفو الا عن شیء کان، حضرت بعد از اینکه فرمود وضع رسول الله الزکاة علی تسعة و عفی عما سوی ذلک، سائل گفت فالذرة،‌ذرت چی؟ فغضب علیه السلام ثم قال کان و الله علی عهد رسول الله السماسم و الذرة و الدخن و جمیع ذلک فقال،‌راوی بنده‌خدا ساده بود، هر چی امام توضیح می داد برایش جا نمی افتاد، راوی می گوید انهم یقولون انه لم یکن ذلک علی عهد رسول الله و انما وضع علی تسعة لما لم یکن بحضرته غیر ذلک. عامه می گویند چون در آن زمان فقط همین نه جنس بود پیامبر بر این ها زکات قرار داد،‌نبود اشیاء دیگر در زمان پیامبر و لذا زکات قرار نداد. فغضب علیه السلام ثم قال کذبوا فهل یکون العفو الا عن شیء قد کان؟ پیامبر وقتی می گوییم عفو کرده از غیر این نه چیز لابد بوده که عفو کرده،‌چیزی که نباشد عفو معنا ندارد.

گفته می شود اوراق نقدیه که نبود، پس عفی عما سوی ذلک شامل اوراق نقدیه نمی شود. این یک قرینه. البته سند ضعیف است،‌به عنوان مؤید ذکر می شود.

قرینه دوم صحیحه ابی بصیر در وسائل الشیعة جلد 9 صفحه 64 بیان شده:‌ هل فی الارز شیء ابو بصیر از امام می پرسد که برنج زکات دارد؟ فقال نعم. ثم قال،‌بعد حضرت فرمود ان المدینة‌ لم تکن یومئذ ارض ارز، زمان پیامبر چون مدینه برنج نداشت، پیامبر زکات را در برنج بیان نکرد، و لکنه قد جعل فیه،‌ ولی زکات دارد برنج، و کیف لایکون فیه و عامة خراج العراق منه، چطور می شود برنج زکات نداشته باشد در حالی که اکثر محصول عراق برنج است. گفته می شود این روایت نشان می دهد و عفی عما سوی ذلک مربوط به آن اشیائی بود که در مدینه بود پیامبر برای آن ها زکات قرار نداد. اوراق نقدیه که در مدینه نبود،‌در زمان ائمه هم نبوده و لذا این روایات نفی زکات در اوراق نقدیه نمی کند.

قرینه سومی که ذکر می شود این است. قرینه عقلیه: چطور ما ملتزم بشویم که زکات در زمان ما در نه چیز است. این را بعض آقایان در کتاب الزکاة بیان کردند، جلد 1 کتاب الزکاة صفحه 280. گفتند:‌ چطور می شود امروز که دیگه آن اجناس تسعه نیست به آن شکل، درهم و دینار که نیست، گوسفند و گاو و شتر هم در آن حدی نیست که بخواهد تامین فقر فقراء بکند و همینطور غلات اربع. بیشتر اموال مردم این اوراق نقدیه است. معقول است که اکثر ثروت مردم اوراق نقدیه باشد ولی زکات نداشته باشد؟ گفتند شارع وقتی فرمود ما با زکات رفع فقر فقراء کردیم،‌الان با این زکات در نه چیز رفع فقر فقراء می شود؟ و تناسب دارد با خمس؟ شما خمس را فی کل فائدة قرار دادید، نصف خمس هم می گویید سهم سادات. یعنی نصف خمس برای رفع فقر سادات فقیر که نسبت سادات فقیر با مطلق فقراء چقدر است؟ خیلی کم است. برای رفع فقر سادات فقیر نصف خمس را قرار دادید، خمسی که فی کل ما افاد الناس من قلیل و کثیر است. آن وقت آمدید برای رفع فقر فقراء زکاتی قرار می دهید که الان خیلی عملا مصداق ندارد. آن هم فقط یک مصرف زکات فقراء هستند، مصرف زکات هشت چیز است، فی سبیل الله و الغارمین و ابن السبیل. حالا همان فقراء را حساب کنید، این تناسب دارد؟

و لذا این دلیل می شود بر اینکه ما بگوییم زکات منحصر به این نه چیز نیست. در آن زمان رفع فقر فقراء می شد با آن نه چیز ولی الان زکات توسعه دارد. این مطلبی است که بیان شده.

اینی هم که گفته می شود چه اثری دارد پول را که مردم در خانه نگه نمی دارند ایشان جواب داده. گفته به نظر ما پول در بانک چون در دسترس است، “فی یده” صدق می کند. اگر قرض بدهد فی یده نیست چون طرف می رود خرج می کند. اما در بانک که می گذاری فی یده صدق می کند چون به شما بگویند چقدر پول داری پول های در بانک را حساب می کنی اما پول هایی که قرض دادی به مردم که معلوم نیست به این زودی بدهند حساب نمی کنی،‌می گویی حالا فعلا طلب داریم معلوم نیست کی بدهند. فی یده صدق می کند. وقتی فی یده صدق می کند پس این که بانک بگذاریم این مانع از زکات نیست.

این هم بیان سوم که انشاءالله بعد از تعطیلات این بیان را و بیان چهارم را که ولایت ولی امر مسلمین است بر تعیین مصادیق زکات که نظر مرحوم آقای صدر است و جمعی از تلامذه ایشان، انشاء الله بیان می کنیم ببینیم ادله این ها چیست.

و الحمد لله رب العالمین.



[1] در فارسی به معنای شلیل می‌باشد که شبیه هلو است.