جلسه 25-435 – چهارشنبه – 1401/07/27
فهرست مطالب:
مناقشه در کلام بحوث در تفکیک بین اراده استعمالیه و اراده جدیه 2
بررسی روایات داله بر حلیت توریه 3
حجیت مطلق بعد از ورود مقید متصل و منفصل. 7
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در این بود که در جمله خبریه اگر مولی میداند عموم مطابق با واقع نیست ولی بخاطر تقیه یا مصلحتی دیگر مخصص متصل بیان نمیکند، مخصص منفصل که بیان میشود کشف میکند که مولی در هنگام بیان عام در مقام کشف واقع نسبت به این مورد تخصیص نبوده، با اینکه ظاهر حال این است که مولی در مقام بیان کشف واقع است نه مقام تقیه، نه مقام اخفاء واقع بخاطر یک مصلحتی، اما ماهیتش هیچ فرقی نمیکند با دروغی که یک فرد دروغگو برای جلب منفعت یا دفع ضرر میگوید، آن هم در مقام کشف واقع نیست ولی ظاهر کلامش این است که میخواهد اخبار بدهده از واقع و کشف بکند از واقع بدون اینکه داعی تقیه و یا هزل داشته باشد. ظاهر هر اخباری این هست که ناشی است از اعتقاد مخبر به اینکه این خبر مطابق با واقع است، مخبر این را ابراز میکند که این اخبارم ناشی است از اعتقاد مطابق بودن این خبر با واقع.
مخصص منفصل میآید میگوید نه، مولی نسبت به این مورد تخصیص در مقام کشف واقع نبود، به داعی تقیه این را گفت، به داعی مصلحت دیگر این را گفت، آن شخصی هم که به دروغ میگوید من به هیچیک از این افراد بدهکار نیستم، بعد با مخصص منفصل میگوید به زید بدهکارم که جزء آنها بود آن هم همینطور است آن هم با این مخصص منفصل کشف میکنیم که در مقام بیان کشف از واقع نسبت به این مورد تخصیص نبود. اگر مقصود از اینکه مخصص منفصل کشف میکند که مولی در اخبار عامش اراده جدیه نداشت نسبت به این مورد تخصیص، این است که کشف میکند در مقام کشف واقع نبود و ابراز که کرد من در مقام کشف واقع هستم به داعی تقیه یا مصلحت تدریج در بیان بود، شخصی هم که دروغ میگوید همینطور است، او هم با بیان منفصلش قرینه اقامه میکند که من در آن خطاب قبلیام در مقام کشف واقع، فروتن نبودم، ابراز کردم که در مقام بیان کشف واقع هستم به داعی هزل، به داعی جلب مصلحت، دفع مضرت. حالا اگر ثابت بشود که شارع مقدس جمله خبریهای داشته و عمومش مطابق با واقع نبوده، با مقید منفصل بیان کرده است این مطلب را، کشف میکنیم این کذب مشروع بوده و مسوغ داشته.
[سؤال: … جواب:] چه فرق میکند که من در دادگاه بگویم به هیچیک از شما چند نفر بدهکار نیستم چون پول ندارم اگر به زید بگویم بدهکارم حکم جلبم را میگیرد، می گذارم میروم از این طرف و آن طرف وام جور میکنم، میآیم میروم به زید میگویم آقا آن روز شما را استثناء نکردم مصلحت نبود، من اعتراف میکنم که به شما بدهکارم، این هم پول شما، شما میگویید دروغ گفت این آقا در دادگاه ولی بخاطر اینکه زندان نرود، دروغگویی شروری نیست، چه فرق میکند با آن شخصی که میگوید هر موسیقی حرام است ولی بعدا مخصص منفصل میآورد که موسیقی غیر لهوی حرام نیست این هم میگویند دروغ گفت ولی شرور نبود، قصد خیر داشت. ما نمیتوانیم صرف مصلحتاندیشی را مجوز دروغ قرار بدهیم، باید ضرورت باشد. ائمه خودشان میدانند که وظیفهشان چیست.
مرحوم شیخ انصاری با تضییق مراد استعمالی از دروغ به توریه پناه برد. نتیجه این شد که این خطابهای خبری عام استعمال شدند در خلاف ظاهر، مستعملفیهشان دروغ نیست، ولی ظاهر خطاب دروغ است. توریه را که مشهور جایز میدانند.
مناقشه در کلام بحوث در تفکیک بین اراده استعمالیه و اراده جدیه
یک نکتهای در بحوث دارد عرض کنم راجع به جمله خبریه. میگوید: اراده استعمالیه یعنی قصد اخطار معنا به ذهن مخاطب، اراده جدیه یعنی قصد حکایت، در جمله خبریه. میگوییم: شما بین اراده استعمالیه و اراده تفهیمیه با عرض معذرت خلط کردید. در توریه اراده استعمالیه چیزی است اراده تفهیمیه چیز دیگر، وقتی من میگویم به خدا قسم دستم خالی است، مستعملفیه این لفظ که این لفظ را فانی در او میبینم و قالب او میبینم درست است صادق است، چون قصد کردم که کف دستم خالی است از جسم، ولی اراده تفهیمیه به این است که من تفهیم کنم به مخاطب پول ندارم، پس اراده استعمالیه قصد اخطار معنا به ذهن مخاطب نیست من در توریه قصد دارم اخطار کنم معنایی را به ذهن مخاطب و لکن این لفظ را استعمال کردم در معنایی دیگر.
و اینی هم که گفتید اراده جدیه در جمله خبریه قصد حکایت است، قصد حکایت و اخبار به همان معنای قصد تفهیم است. و در واقع ما در جمله خبریه قصد حکایت و تفهیم همین معنای ظاهر را داریم و حتی اگر هازل هم باشیم داعی ما هزل هم باشد باز قصد اخطار و تفهیم این معنای ظاهر را به ذهن مخاطب داریم منتها انگیزه ما از این کار شوخی کردن با مخاطب است کما اینکه میتواند انگیزه این کار جلب منفعت باشد دفع ضرر باشد.
[سؤال: … جواب:] شما گاهی از طرف سؤال میکنید فرق بین اینکه زید هست با زید قائم است چیست؟ او میگوید زید هست هلیه بسیطه است زید قائم است هلیه مرکبه است، قصد اخطار معنای تصور این دو جمله را به ذهن مخاطب دارید ولی اظهار نمیخواهید بکنید که من اعتقادم این است که زید قائم است، در مقام کشف از واقع نیستید، بر خلاف اخبار کاذب یا حتی اخبار توریهای آنجا ابراز میکنید که من در مقام کشف واقع هستم و واقع همین معنای ظاهر است. بله با قرینه منفصله فهمیدیم که ابراز کردید در مقام کشف واقع هستی ولی فی علم الله در مقام کشف واقع نیستید. اینکه اختصاص به مورد مخصص منفصل در کلام شارع ندارد، هر اخبار کاذبی همینطور است که مخبر ابراز میکند من در مقام کشف واقع هستم اما فی علم الله در مقام کشف واقع نیست. … مراد اخطار یک مدلول تصوری نیست. من میگویم قصد اخبار با قصد اخطار معنای تصدیقی به ذهن مخاطب یکی است.
بررسی روایات داله بر حلیت توریه
راجع به توریه یک بحث مختصری بکنیم. عرض کردیم مشهور توریه را حلال میدانند شیخ هم فرمود قول به حرمت مربوط میشود به شواذ از علماء، ولی میرزای قمی فرمود توریه کذب محرم است. در قوانین جلد 1 صفحه 419. در جواهر هم این استفاده میشود. ولی همینطور که در بحوث در این بحث دارند بر خلاف نظر فقهیشان عرفا توریه را دروغ میگویند و لااقل ملاک و مفسده دروغ در توریه هم هست چون دروغ فریب دادن مخاطب در او مطرح است و مفسدهاش این است که مخاطب را فریب می دهیم و این در توریه هم هست.
و لکن بعض روایات دلالت بر حلیت توریه کرده. یکیش روایت مستطرفات سرائر است از عبدالله بن بکیر که میگوید فی الرجل یستأذن علیه فیقول للجاریة قولی لیس هو ههنا قال لابأس لیس بکذب. دلالت این روایت بر جواز توریه واضح است. ولی سند روایت اشکال دارد چون غیر از اینکه سرائر سند ذکر نمیکند به مستطرفات سرائر که کتب انتخاب شده است از کتب حدیث در آخر سرائر، این کتاب عبدالله بن بکیر را که میگوید سندی ذکر میکند غیر از عبدالله بن بکیر. مثلا میگوید حدثنی محمد بن عبدالله بن هلال عن عبدالله بن بکیر عنه عن عبدالله بن بکیر. این با توجه به اینکه صاحب سرائر قوی نبود در نسخهشناسی و اشتباهات فاحشی مرتکب شده، می گوید کتاب ابان بن تغلب صاحب الباقر و الصادق علیهما السلام، یک صفحه نمیشود آخرش میگوید هذا ما استطرفناه من کتاب ابان بن تغلب صاحب الباقر علیه السلام، هر چی حدیث میگوید با سه تا سند میرسد به امام رضا، میرسد به امام صادق، این ابان بجلی پسر خواهر صفوان است ظاهرا، این را اشتباه گرفته با ابان بن تغلب، از این اشتباهها کم ندارد ایشان و لذا نسخهشناس قوی نبوده. اصلا معلوم نیست این کتاب عبدالله بن بکیر باشد، با این سند نمیسازد.
آقای زنجانی فرمودند: من روایت را قبول میکنم سندا ولی چون توریه مفسده کذب در آن هست، طبق ارتکاز عرفی ما این روایت را حمل میکنیم بر موارد ضرورت عرفیه. ضرورت عرفیه بوده، طلبکار دم درب آمده این هم پول ندارد، آبروریزی میکند طلبکار، به خادمهاش میگوید برو دم درب بگو ایشان اینجا تشریف ندارند.
[سؤال: … جواب:] ایشان میگوید کذب نیست ولی مفسده کذب را دارد. و چون مفسده کذب را دارد ولی کذب نیست لذا حرام است اما نه در حد حرمت کذب، اگر ضرورت عرفیه بود توریه کند اشکال ندارد. ایشان اینجور بیان کرده.
[سؤال: … جواب:] حضرت فرمود کذب نیست، لیس بکذب طبق نقل، اما دلیل نمیشود مفسده کذب را نداشته باشد. مفسده کذب را دارد در حال ضرورت عرفیه اشکال ندارد. … تا میتوانی توریه کنی عند الضرورة دروغ جایز نیست. مفسده دارد نه اینکه مفسدهاش صددرصد همان مفسده کذب است. … عرف آن مفسدهای که سبب حرمت کذب میشود میگوید در توریه هم هست، حالا کذب یک کار بدتری هم هست که مستعملفیهات هم خلاف واقع است علاوه بر معنای ظاهری. … عرفا با توجه به اینکه حرمت کذب ریشه در ارتکاز عقلاء هم دارد اختصاص ندارد مفسدهاش آن مفسده اصلیهاش به کذب، در توریه هم هست، اما یک مفسده جانبیه هم کذب دارد که در توریه نیست، و آن این است که مستعملفیه در کذب خلاف واقع است ولی در توریه اینجور نیست. … بحث ارتکاز عقلاء است.
روایت دوم روایت ابیجعفر صائغ است که ضعیف است عن محمد بن مسلم است که ما خدمت امام صادق علیه السلام بودیم، ابوحنیفه هم بود گفتم به امام که فدایت شوم من خواب عجیبی دیدم، حضرت فرمود بگو! عالم به تعبیر خواب تشریف دارند، اشاره کردند به ابوحنیفه. محمد بن مسلم گفت در خواب دیدم که همسرم آمد و گردوهای زیادی را شکاند و بر سر من ریخت، ابوحنیفه گفت تو با بعضیها سر ارث دعوا داری و بعد از سختی زیاد به خواسته خودت میرسی. امام صادق فرمود اصبت و الله یا اباعبدالله، ابوحنیفه که بیرون رفت، محمد بن مسلم عرض کرد که فدای شما بشوم من از تعبیر این شخص لذت نبردم، خوشم نیامد، چطور شما فرمودید که اصبت والله؟ حضرت فرمود من مقصودم این بود که اصبت الخطأ، تو در خطا درست به هدف زدی، تعبیر خواب تو این هست که تو صیغهای میکنی، خانمت خبردار میشود، این لباسهای نو و ارزشمندی که داری اینها را میآید پاره میکند، محمد بن مسلم میگوید به خدا قسم یک هفته نشد، جمعه همان هفته من صیغهای کردم، خانمم فهمید، فمزّقت علیّ ثیابا جددا کنت البسها فی الاعیاد. حالا سند ضعیف است و لکن امام علیه السلام فرمود اصبت بعد فرمود اصبت الخطأ.
[سؤال: … جواب:] اصبت الخطأ ظاهرا ضرورت نبوده.
سندش ضعیف است و بعید هم هست که امام بدون ضرورت توریه بکنند. و قسم هم بخورند. توریه به قول مرحوم آقای تبریزی حلال هم باشد تکرارش سلب وثوق میکند از شخص، دیگر هیچکس اعتماد نمیکند به سخنان این شخص.
روایت سوم روایت عبدالاعلی مولی آلسام است که یکی به امام صادق علیه السلام عرض کرد که شما حدیثی خواندید، زعمتنی کذا و کذا، طبق آن حدیث شما زعم کردید این مطلب را، حضرت فرمود نخیر، این آقا میگوید عبدالاعلی مولی آل سام میگوید من خودم این حدیث را از امام شنیده بودم، به امام عرض کردم زعمتَ، امام فرمود لا، گفتم بلی والله زعمت، امام فرمود لا والله ما زعمت. فعظّم ذلک علیّ. دو بار تکرار میکند، خیلی برایم سخت بود خودم از امام شنیدم. فقلت بلی والله قد قلته، حضرت فرمود نعم قد قلته، أما علمت ان کل زعم فی القرآن کذب، تو مدام داری به من میگوییم زعمت، بگو قلت.
زعمت از نظر عرفی یعنی اعتقدت، از نظر عرفی آن عبدالله مولی آلسام بد نمیگفت، در آن موثقه ابن بکیر هم هست که فاخرج لی کتابا زعم انه املاء رسول الله، یعنی اعتقد انه املاء رسول الله، زراره میگوید، ولی امام میخواست ادب دینی سخن گفتن را یاد بدهد، نه ادب عرفی، بالاتر از ادب عرفی ادب دینی سخن گفتن است که زعمت نگو به امام خودت، حالا بین خودتان میگویید بگو اما به امام خودت نگو زعمت بگو قلت. این خلاف ظاهر بود که امام بفرماید لا او میگفت زعمت امام میفرمود لا.
این هم سندش ضعیف است به محمد بن مالک.
[سؤال: … جواب:] زعمت در عرف عام یعنی اعتقدت. عرف دینی است که امام فرمود در قرآن هر جا گفتند زعم یعنی کذب. امام میخواهند به او عرف دینی یاد بدهند. ولی خلاف ظاهر است که او میگوید زعمت کار به عرف دینی ندارد عرف عام را میگفت امام میفرمود نخیر. … دقت غیر عرف عام این میشود دیگر. … نه اینکه عرف دقت نمیکند، عرف اصلا مفهوم عرفیاش این نیست که امام فرمود، آن مفهوم دینی است که امام فرمود. مفهوم عرفی زعم یعنی اعتقد.
روایت چهارم روایت ابیبصیر است میگوید یک کسی به امام باقر علیه السلام عرض کردم من هم نشسته بودم که بعضیها از شما نقل میکنند که شما جوری سخن میگویید که هفتاد توجیه دارد، فقال، حضرت فرمود اینها چه انتظاری از من دارند؟ ولی به نظر میخواهد بفرماید شرائط من این را اقتضاء میکند. و لقد قال ابراهیم انی سقیم و ما کان سقیما و ما کذب و لقد قال ابراهیم بل فعله کبیرهم هذا و ما فعله و ما کذب و لقد یوسف ایتها العیر انکم لسارقون والله ما کانون سارقین و ما کذب.
یعنی توریه کرد، و ما کذب. اینها همه خلاف ظاهر است انکم سارقون یعنی سارقون یوسف من ابیه، انی سقیم عن مذهبکم، یعنی انی مبغض لمذهبکم، اینها توریه است، حضرت فرمود و ما کذب.
روایت پنجم روایت احتجاج است که باز هم همین است که ما فعل کبیرهم و ما کذب ابراهیم قیل و کیف ذلک؟ حضرت توضیح داد، فرمود بل فعله کبیرهم هذا ان کانوا ینطقون، ان کانوا ینطقون ابراهیم را زد به این فعله کبیرهم، یعنی اگر اینها سخن بگویند پس کسی که سخن میگوید میتواند بتشکنی هم بکند، بل فعله کبیرهم هذا ان کانوا ینطقون. با اینکه این خلاف ظاهر است، ظاهر بل فعله کبیرهم هذا فاسئلوهم ان کانوا ینطقون این است که به فاسئلوهم میخورد.
[سؤال: … جواب:] برای مثل لایدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط، حالا اگر جمل برود به سمت خیاط خدا یزید را بهتش می برد، دنیا کنفیکون بشود یزید جایش جهنم است. گاهی برای بیان استحاله یک امری او را معلق می کنند بر یک امر مستحیل دیگر. … یک تناسب عرفی باید داشته باشد که در آیه دارد.
این هم که سندش ضعیف است.
[سؤال: … جواب:] روایت قبلی چون سندش یک مقدار قابل تصحیح است حسین بن محمد اشعری از معلی بن محمد از وشاء از ابان بن عثمان از ابیبصیر، ما سندش را سعی کردیم تصحیح کنیم.
البته این دو روایتی که خواندیم ظاهرش این است که اصلا توریه کذب نیست. ولی یک روایتی دیگر است از حسن صیقل او ظاهرش این است که کذب بود کلام یوسف و کلام حضرت ابراهیم ولی ان الله احب الکذب فی الاصلاح، ان ابراهیم انما قال بل فعله کبیرهم ارادة الاصلاح و قال یوسف انکم لسارقون ارادة الاصلاح. و همینطور روایت دیگری است از عطاء که لا کذب علی مصلح بعد این آیه را خواندند که ایتها العیر انکم لسارقون، لا کذب علی مصلح نفی ادعایی است دیگر، یعنی کذب عرفی هست اما حرام نیست.
روایت ششم (قضیه وائل)
روایت ششم را هم که در جواز توریه است بخوانم، در خلاف جلد 4 صفحه 490 نقل میکند از سوید میگوید ما با وائل آمدیم برویم خدمت پیامبر، دشمنان وائل او را دستگیر کردند، گروگان گرفتند، میگفت من رفتم جلو گفتم به خدا ایشان برادر من است، گفتند اگر برادر تو است باشد ما کاری به او نداریم. میگوید آمدم خدمت پیامبر قضیه را که نقل کردم فرمود صدقت المسلم اخ المسلم. این روایت البته ضعیف السند است، گفته میشود این توریه کرد دیگر، ظاهر اینکه این برادر من است یعنی برادر نسبی من است، و الا آن طرف برادر ایمانی چی میفهمد چیست.
من عرض میکنم خود این هم توجه نداشت. ولی گفته میشود جواب پیامبر که در این روایت است که صدقت المسلم اخ المسلم یعنی اگر اینجوری بود و قصدت برادر ایمانی بود راست بود.
[سؤال: … جواب:] صدقت المسلم اخ المسلم. یعنی کلام، درست است و لو تو قصد کنی اخ نسبی ولی کلام درست است اگر مراد مطلق اخ باشد که شامل اخ دینی هم بشود.
چندین روایت بود، روایت معلی را هم که ما سندش را تصحیح میکنیم و لذا بعید نیست ما هم قائل بشویم به جواز توریه بخاطر این روایات بر خلاف ارتکازات اولیه خودمان که توریه کذب است یا مفسده کذب لااقل در او هست، این روایات تجویز کرده توریه را. استفاضه دارد، استفاضه اجمالیه دارد.
[سؤال: … جواب:] اطلاق هم دارد. حالا قدرمتیقن بخاطر ارتکاز بگویید ضرورتهای عرفیه است که آقای زنجانی میگوید این مطلبی است ولی روایاتش نوعا اطلاق داشت دیگر. حالا اگر ارتکاز قوی باشد مقیدش میکنیم به مواردی که ضرورت عرفیه باشد مثل آقای زنجانی و الا وجهی برای این تقیید نیست.
البته عنوان حرام دیگری نباید بر توریه منطبق بشود. غش مؤمنین. جنس میفروخت میگفت به اباعبدالله قسم یک عبا هم روی دوشش شاگردش به نام عبدالله انداخته بود گفت من مقصودم عبایی است که روی دوش او است، این غش مؤمن است فریب دادن مؤمن است اینکه نمیشود.
[سؤال: … جواب:] گفتم ما ارتکازمان این است ولی چکار کنیم این روایات به حد استفاضه اجمالیه رسیده فوقش ردع از ارتکاز میشود و کم له من نظیر. شما جاهای دیگر ارتکازاتتان که ارتکازات عرفی است مگر با نص خاص از آن ارتکازات عرفی رفع ید نمیکنید؟ ما اگر باشیم طبق ارتکازاتمان مطالبی داریم ولی شرع مقدس بعضی از ارتکازات ما را الغاء کرده. مثل اکل ماره، خیار حیوان. جوجه فروخته تا سه روز اگر بمیرد پولش را این مشتری نمیدهد به بایع، جوجه است، جوجه یک روزه ممکن است هر لحظه یک آفت بگیرد بمیرد میگوید چون اسقاط خیار حیوان نکردی ده هزار جوجه یک روزه فروختی به این آقا شرط اسقاط خیار حیوان هم که نکردی، فردایش آفتی گرفت مرد، مستند به تقصیر یا فعل مشتری نباشد، مشتری هم چکش را پاس نمیکند، بایع میگوید تو اهل نماز و اهل هیئت هستی چرا این کارها را میکنی میگوید من مسأله پرسیدم گفتند تلف الحیوان فی زمن الخیار من مال بایعه. این خلاف ارتکاز است ولی میپذیریم. ما بناء نیست که در مقابل شرع ارتکازات عرفی ما را به زور نگه داریم. مثل همان قضیه دیه که اگر سه تا انگشت زن را قطع کنی سه شتر دارد چهار تا قطع کنی بیست تا شتر دارد. ابان میخواست مقاومت بکند امام فرمود مهلا یا ابان انک اخذتی بالقیاس و ان السنة اذا قیست محق الدین.
[سؤال: … جواب:] ما به نظرمان عرف دروغ میگوید، مفسده دروغ هم در آن هست ولی این به حسب ارتکازی است که ما داریم اما وارد که میشویم در محیط روایات، تعبد در روایات این را اقتضاء میکند. ما ملتزم میشویم. دیگر بدتر از فتوای آقای بهجت نیست که میگفت دروغ هم اگر مفسده نداشته باشد حلال است. ولی دین نمیشود بر اساس دروغ و توریه باشد، چون باعث بیاعتمادی مردم به شرع میشود و نیازی هم ندارد شرع به سخنان خلاف واقع گفتن.
راجع به عامی که تخصیص خورده است بحث روشن شد. مهم این است که حجیت عام بعد از ورود مخصص منفصل مطابق سیره عقلاء است شکی در آن نیست.
حجیت مطلق بعد از ورود مقید متصل و منفصل
راجع به اطلاق هم نکتهای بگوییم: خطاب مطلقی میگویند مقید منفصل را بعدا میگویند، اگر مقیدهای منفصل زیاد باشد واقعا جای شبهه هست که گفته بشود معلوم میشود آن اطلاق در مقام بیان نبوده، عرفی نیست که ما بیاییم بگوییم آن اطلاق در مقام بیان بوده، تعداد زیادی مقید بر او وارد شده، احل الله البیع در مقام بیان است بعد آمدند گفتند نهی النبی عن بیع الغرر، چقدر بیعهایی که مورد نهی است، این عرفی نیست، عرف میگوید پس کشف میکنیم در مقام بیان نبوده اما صرف ورود یک مقید یا دو مقید اینها کشف نمیکند که مولی در آن اطلاق در مقام بیان نبوده، ظاهر حال این است که در مقام بیان بوده.
[سؤال: … جواب:] اکرم العالم حالا یک جای دیگر میگوید لاتکرم العالم الفاسق این کشف نمیکند او در مقام بیان نبوده. … مرحوم شیخ هم اینجا قائل به مجاز نیست. میگوید استعمال شده در همان معنای حقیقی. مقدمات حکمت جاری میشود قبل از ورود مقید منفصل، بعد هم مقدمات حکمت جاری نمیشود بعد از مقید منفصل نسبت به مورد مقید منفصل آن جایی که مقدمات حکمت جاری نمیشود.
این راجع به مخصص و مقید منفصل. اما مخصص و مقید متصل ظهور در اراده جدیه را مختل میکند بلکه عرض کردیم در مثال اکرم العالم العادل اصلا اکرم کل عالم عادل اصلا مدخول تصوری مضیق میشود اما در اکرم کل عالم الا الفاسق و یا اکرم کل عالم و لاتکرم العالم الفاسق تامل بفرمایید در این عرضی که دارم در این دو مورد یعنی حتی در جمله استثنائیه ما بعید نمیدانیم همانطور که اصحب کتاب اضواء و آراء میگوید که ظاهرش این باشد که مدلول مراد استعمالی موسع است و عام است و مولی با الا العالم الفاسق میخواهد خارج میکند، یعنی اول داخل است بعد میخواهد خارج کند و این با ضیق مراد استعمالی نمیسازد اخراج، ظاهر اخراج این است که مراد استعمالی عام است، اکرم کل عالم، الا الفاسق میخواهد او را اخراج کند، اخراج فرع بر این است که داخل باشد در این مدلول استعمالی عام. ظاهرش این است و آن هم از مراد جدی استثناء میشود.
و الحمد لله رب العالمین.