جلسه 23-433 – دوشنبه – 1401/07/25
فهرست مطالب:
وجه اشتباه بحوث در بیان شواهد 2
شاهد اول بر تایید صاحب کفایه 3
اشکال در فرض قبول تعدد ظهورهای استعمالی. 6
کلام محقق هاشمی در انکار تعارض بین اصالةالحقیقة و اصالةالجد 6
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در این بود که اگر مخصص منفصل بر عام وارد بشود آیا قول شیخ انصاری صحیح است که فرموده مخصص منفصل کشف میکند که مراد استعمالی مولی یعنی آن معنایی که مولی قصد حکایت آن را در ذهن مخاطب کرده بر طبق عموم نبوده، اکرام کل عالم واجب که بعدا گفت لاتکرم النحوی، مراد استعمالیاش وجوب اکرام هر عالمی که شامل نحوی بشود نبوده، و لکن نسبت به بقیه افراد عالم اصالة الحقیقة میگوید داخل در مراد استعمالی بودند.
شبیه اینکه شما بگویید رأیت اسدین بعد بطور منفصل بگویید و کان احدهما یرمی، مرحوم شیخ میگوید اصالة الحقیقة جاری کنید که آن اسد دیگر حیوان مفترس بود، چون فقط قرینه منفصله گفت یکی از آن دو اسد تیراندازی میکرد، و لذا رأیت اسدین دو اصالة الحقیقة داشت در دو اسد: یک اصالة الحقیقةاش با آن قرینه منفصل ساقط شد و کشف شد مراد استعمالی از اسد دوم رجل شجاع است ولی اصالة الحقیقة در اسد اول میگوید مراد استعمالی از آن حیوان مفترس بود. اینجا هم ما به تعداد افراد عالم اصالة الحقیقة داریم چون دلالتهای استعمالیه به تعداد افراد عالم متعدد است فقط قرینه آمد که نحوی داخل در مراد استعمالی و معنایی که مولی قصد حکایت آن را دارد نبوده اما نسبت به بقیه اصالة الحقیقة جاری میشود.
آیا فرمایش شیخ صحیح است، یا فرمایش صاحب کفایه که فرمود مدلول عام معنای واحد است و ظهور استعمالی هم واحد است چون ظهور استعمالی یعنی ظهور حال متکلم در اینکه این لفظ را در همان معنای موضوعلهاش استعمال میکند، وقتی معنای موضوعله واحد بود نه متعدد و لو مصادیقش متعدد است اما معنای اکرام کل عالم واجب یک معنای واحدی هست، ظهور استعمالی هم میشود واحد که مولی لفظ را در این معنای موضوعله استعمال کرده است. شمای شیخ انصاری که میگویید مخصص منفصل میگوید مراد استعمالی مولی طبق عموم نبوده، اگر مراد استعمالیاش عالم غیر نحوی باشد هم مجاز است، اگر مراد استعمالیاش عالم فقیه هم باشد مجاز است و معینی ندارد که کدامیک مراد استعمالی است و لکن ظاهر مخصص منفصل این هست که میگوید مراد جدی مولی نیست وجوب اکرام نحوی نه اینکه مراد استعمالی نبوده است.
در بحوث گفتند ما متحیریم چون چهار تا شاهد به نفع شیخ انصاری بود، یک شاهد به نفع صاحب کفایه، ما اگر از خارج میفهمیدیم که ظهور استعمالی واحد هست همانطور که صاحب کفایه ادعاء میکند قول صاحب کفایه را قبول میکردیم، ولی چون ما مثل شیخ معتقدیم که ظهور استعمالی متعدد است، ظاهر حال متکلم این است که اکرام کل عالم واجب را استعمال کرده است در معنایی که شامل نحوی میشود، استعمال کرده است در معنایی که شامل صرفی میشود، استعمال کرده است در معنایی که شامل فقیه میشود، یک ظهور استعمالی که گفت استعمال کرده است آن را در معنایی که شامل نحوی میشود قرینه پیدا کردیم که مطابق با واقع نیست اما نسبت به بقیه ظهورهای استعمالی ما رجوع به اصالة الحقیقة میتوانیم بکنیم و لذا ظهور استعمالی متعدد است، ظهور جدی هم متعدد است، ما متحیریم که چه چیزی را اختیار کنیم.
وجه اشتباه بحوث در بیان شواهد
ما راجع به آن چهار شاهدی که به نفع شیخ در بحوث اقامه کرد جواب دادیم. و اساس جواب ما از این چهار شاهد این است که در بحوث فکر کردند نظر شیخ انصاری این است که مثلا اکرم کل عالم، عالم استعمال میشود در آن عالم خاص، عالمی که نحوی نیست، ولی این رکیک است، چه لفظ عالم را مولی استعمال کند در عالم غیر نحوی، یک وقت مجاز ادعایی است مثلا میگوید من مراد از عالم، عالم عادل است چون عالم فاسق را اصلا عالم نمیدانم، فاسق اصلا عالم نیست، اگر عالم بود که فاسق نمیشد، این خلاف ظاهر است، اینکه بخواهد مجاز در کلمه باشد که اکرم کل عالم را استعمال کند در عالمی که نحوی نیست، عالمی که غیر از زید است، اصلا رکیک است، آخه استعمال مجازی استحسان طبع میخواهد، علاقه مجاز میخواهد.
آنی که مرحوم شیخ انصاری میگوید به نظر ما این است که میگوید مولی وقتی میگفت اکرام کل عالم واجب ما با آن مخصص منفصل فهمیدیم در منویاش اینجور قصد کرد که اکرام کل عالم لیس بنحوی واجب یا اکرام کل عالم لیس بزید واجب منتها بعض منویاش را گفت بعضی منویاش را مصلحت نبود بگوید، گفت اکرام کل عالم واجب ولی در منویاش این بود که اکرام کل عالم لیس بنحوی واجب. چرا مجاز شده به نظر شیخ؟ جهتش این است که اکرام کل عالم واجب کل وضع شده بود برای استیعاب افراد مدلول تصوری عالم که مدخولش هست، یا به تعبیر دقیقتر که ما عرض کردیم کل وضع شده است برای استیعاب افراد مراد استعمالی از مدخولش که عالم هست، مراد استعمالی از عالم عرض کردیم طبیعی عالم است نه عالم لیس بنحوی، آن قید لیس بنحوی از قبیل تعدد دال و مدلول است و در منوی در کنار عالم اخذ شده است نه اینکه عالم را استعمال کرده است در عالم لیس بنحوی. از این حیث مجاز است که کل وضع شده بود برای استیعاب تمام افراد مراد استعمالی از مدخولش که عالم است، شما که نگفتید اکرم کل عالم لیس بنحوی، حالا استعمالش کردی در استیعاب تمام افراد عالمی که لیس بنحوی هست، لیس بنحوی را هم در مدخولش در خطاب ذکر نکردی این شد مجاز. این را مرحوم شیخ میگوید.
و لذا اصلا با این دید کلام شیخ را حساب کنیم آن شواهدی که در بحوث ذکر کردند بهم میریزد، حتی آن شاهدی که به نفع صاحب کفایه ذکر کرد که گفت اکرم العلماء لام العلماء وضع شده برای عموم به نظر مشهور، شیخ انصاری باید بگوی حالا که مقید منفصل مخصص منفصل گفت لاتکرم النحوی کشف میکنیم این لام استعمال نشده در عموم و اینجا شاهد به نفع صاحب کفایه است که اگر کشف کردید لام استعمال نشده برای عموم چون با لاتکرم النحوی این سازگار نیست استعمال اکرم العلماء در عموم، پس وضع شده لام برای تزیین، حالا که استعمال نشده برای عموم پس استعمال شده برای تزیین، آن وقت چه جوری میخواهید نسبت به عالمی که نحوی نیست عموم را استفاده کنید از اکرم العلماء؟ معتقدیم این شاهد حتی به نفع شیخ هم نیست برای اینکه مرحوم شیخ میگوید لام هنوز هم اصالة الحقیقة میگوید استعمال شده در عموم منتها در کنار العلماء در منوی علماء این بود که اکرم العلماء العدول منتها آن منویاش را کامل نگفت گفت اکرم العلماء، از این جهت خلاف ما وضع له است که لام وضع شده بود تا افاده کند استیعاب تمام افراد آن مذکور در خطاب را، مذکور در خطاب علماء است نه علماء عدول، نه علماء لیسوا بنحویین، از این حیث مجاز است نه اینکه استعمال دیگر نشده لام برای افاده عموم. قرینهای نداریم که لام در اکرم العلماء استعمال نشده برای افاده عموم.
اینکه مرحوم شیخ میگوید از اکرم العلماء با توجه به لاتکرم النحوی فهمیدیم اراده استعمالیه نشده نحویین معنایش این نیست که لام هم استعمال نشده در عموم، نه، لام استعمال شده در عموم اما مذکور در خطاب که العلماء است افاده استیعاب نسبت به تمام افرادش نشده، افاده استیعاب العلماء لیس بنحویین العلماء غیر النحویین شده.
[سؤال: … جواب:] اکرم کل عالم وقتی میگوید بعد میگوید لاتکرم النحوی این اکرم کل عالم مرحوم شیخ میگوید ظهور استعمالیاش این است که شامل نحوی میشود، شامل صرفی میشود، چون کل وضع شده تا افاده استیعاب کند نسب به مدخولش در خطاب نه مدخولش در منوی متکلم، از این حیث مجاز است ولی نسبت به افاده استیعاب انحلال دارد، استیعاب عالم نسبت به نحوی یک دلالت به نظر شیخ، استیعابش نسبت به صرفی یک دلالت و یک ظهور، و لذا انحلال در دلالت مرحوم شیخ قائل شد.
البته به نظر ما حق با صاحب کفایه است. ما انصافا این فرمایش صاحب کفایه را کاملا وجدانی میبینیم که ظهور استعمالی اکرام کل عالم واجب واحد است چون ظهور استعمالی یعنی چی؟ یعنی اینکه ظاهر متکلم این است که قصد دارد اخطار کند همین معنای تصوری این کلام را در ذهن مخاطب و در هنگام تکلم به این کلام این کلام را قالب دیده برای این معنای تصوری، معنای تصوری در اکرام کل عالم واجب واحد است، انطباقش بر افراد متعدد است و الا مدلول تصوری واحد است ما یک معنا به ذهنمان میآید نه چند معنا.
شاهد اول بر تایید صاحب کفایه
شاهد بر اینکه فرمایش صاحب کفایه درست است یکیش این بود که دیروز عرض کردیم که اگر مولی بگوید اکرام کل عالم واجب یک مخبر عادلی امام معصومی بفرمایند پیامبر که فرمود اکرام کل عالم واجب مراد استعمالیاش طبیعی عالم نبود حالا یا عالم را استعمال کرد در یک عالم مقید یا استعمال کرد عالم را در طبیعی عالم ولی در منویاش قیدی لحاظ کرد، هنگامی که میگفت پیامبر اکرام کل عالم واجب در کنار عالم در منویاش یک قیدی اخذ کرد، عرض میکنیم: یابن رسول الله آن قید چه بود؟ میفرمایند مصلحت نیست بگویم، ما هم میمانیم آن قید چی بود قید این بود که اکرام کل عالم فقیه واجب یا قید این بود که اکرام کل عالم لیس بنحوی واجب. میمانیم. بینکم و بین الله برای آنهایی که اهل الله هستند!! بینکم و بین الاصول آنهایی که اصولی هستند!! آیا عقلاء بعد از این تمسک میکنند به آن عام در موارد شک در مخصص؟ عالم صرفی میخواهیم ببینیم واجب است اکرامش، من چه میدانم مراد استعمالی مولی پیامبر اکرم چی بود، امام صادق فرمود مراد استعمالی پیامبر طبیعی عالم نبود.
[سؤال: … جواب:] قدرمتیقن دارد، اقل و اکثر است، قدرمتیقن این است که نحوی خارج است، چرا عالم غیر فقیه را مطلقا خارج کنیم؟ اگر امام صادق بفرماید مراد استعمالی جد ما از اکرام کل عالم واجب طبیعی عالم نبود، عالم مقید بود، اما قیدش را نمیگویم، خودتان بروید پیدا کنید ما میگوییم قدرمتیقن این است که بالاخره نحوی خارج است، حالا یک قدرمتیقنی بالاخرة داریم، عالم ناصبی که خارج است، هر قیدی بزنند یک قیدی بزنند که ناصبی خارج بشود. چرا در مازادش تمسک نمیکنند به آن عام. انصافا تمسک نمیکنند. بر خلاف اینکه مولی بگوید اکرام کل عالم واجب ما از خارج بدانیم که عموم عالم مراد جدی نیست، نه، در آنجا نمیدانیم مخصص منفصل این بود که لاتکرم العالم غیر الفقیه یا لاتکرم النحوی، اختلاف نسخه بود، انصافا عقلاء میگویند آن مقداری که میدانی خارج شده رفع ید کن از عموم، اگر گفته لاتکرم العالم غیر الفقیه شامل نحوی میشود، اگر هم گفته لاتکرم النحوی که در مورد نحوی است، پس نحوی قدرمتیقن است اما در غیر نحوی دلیل نداریم بر تخصیص عام، حق نداری از عموم عام رفع ید کنی با شک در تخصیص زاید.
شاهد دوم
این شاهد اول. شاهد دوم همان مخصص متصل است. جناب بحوث! شما که میگویید ما متحیریم، چرا در مخصص متصل مستقل متحیر نیستید، میگوید ظاهر اینکه اکرام کل عالم واجب و اکرام النحوی لیس بواجب مراد جدی نیست وجوب اکرام نحوی، این جور گفت، و درست هم گفت، ظاهر همین است، هیچ ظهوری ندارد که اکرام کل عالم واجب استعمال شده است در عالم مقید، عرفا این جمله ثانیه به منزله اخراج نحوی است از جمله اولی، نه تبیین ضیق مراد استعمالی از جمله اولی. همان قاعده محقق نائینی که آقای صدر هم پذیرفت و ما غالبا میگوییم این قاعده درست است که مخصص منفصل همان مخصص متصل هست با یک فرق، مخصص متصل مانع از ظهور است مخصص منفصل مانع از حجیت ظهور. مخصص متصل مانع از ظهور در اراده جدیه بود، مخصص منفصل هم مانع از حجیت این ظهور در اراده جدیه میشود.
شاهد سوم
شاهد سوم هم وجدان عقلایی است. شما خودتان متکلم هستید الحمدلله، گاهی آدم در یک جمع نشسته سؤال میکنند میگویند طلاب مدرسه کذا فضلشان چه جور است؟ میگویید همهشان خوب هستند. میخواهید بگویید الا، نگاه میکنید فامیلهای آن الا نشستند، مصلحت نیست، میگویید حالا باشد، در یک جلسه دیگری موبایلها را میگیرید از دست طلبهها، آن فامیلهای آن الا هم نیستند، میگویید البته من شرعا بگویم فلان شخص (حالا خدا کند خیلی استئناءاتتان زیاد نشود تخصیص اکثر لازم نیاید) و فلان شخص اینها جزء آنهایی که من گفتم همه این طلبهها خوب هستند، نیستند، اینها خارج هستند. واقعا آن وقتی که میگفتید همه این طلبهها خوب هستند، استعمال کردید همه این طلبهها را در غیر آن چند نفری که میخواستید استثناء کنید؟ نه، اینجوری نیست، مصلحت نبود آنجا بیان کنید که مراد جدیتان شامل آن چند نفر که میخواهید استثناء بزنید نمیشود. انصافا وجدان عرفی این را اقتضاء میکند.
و فرقی نمیبیند عرف بین عام و مطلق. حالا به جای اینکه بگویید همه طلبههای این مدرسه خوب هستند بگویید طلبه این مدرسه خوب است، مطلق است دیگر، اینجا را مرحوم شیخ قبول دارد که استعمال مجازی نیست، و لو بعدا در خطاب دیگر بگویید فلانی و فلانی خوب نیستند، بالوجدان عام با مطلق فرق نمیکند، اگر مطلق با وجود مقید منفصل کشف نمیشود استعمالش مجازی است، در مقید استعمال شده این کشف را نمیکنید، بالوجدان عام با مطلق هیچ فرقی نمیکند.
و قطع نظر از این شواهد مهم همان حرف اولی است که گفتیم: اصلا مدلول استعمالی عام واحد است متعدد نیست، اصلا جایی برای فرمایش مرحوم شیخ نیست، فرمایش مرحوم شیخ در صورتی مورد توجه میشد و ما متحیر میشدیم به قول صاحب بحوث که ظهور استعمالی منحل بشود به تعداد افراد عام، ظهور جدی هم که منحل است به تعداد افراد عام بعد بحوث میگفت ما علم اجمالی پیدا میکنیم بعد از مخصص منفصل که یکی از این دو ظهو مطابق با واقع نیست، علم اجمالی موجب تحیر ما میشود. ولی وقتی ظهور استعمالی منحل نیست دیگر راهی برای قبول فرمایش مرحوم شیخ نیست بعد از اینکه مابه سیره عقلاء رجوع کردیم و میدانیم عقلاء تمسک میکنند به عام بعد از ورود مخصص منفصل. معذور نمیدانند مکلف را اگر مولی به او گفت اکرام کل عالم واجب بعد در خطاب منفصل گفت لاتکرم النحوی، معذور نمیدانند عقلاء این مکلف را اگر صرفی را اکرام نکند. نحوی را خارج کردیم صرفی را که خارج نکردیم چرا او را اکرام نکردی. توجیه شیخ هم که ظهورهای استعمالی متعدد است و اصالة الحقیقة در غیر نحوی جاری میشود که درست نشد، منحصر میشود توجیه به توجیه صاحب کفایه.
[سؤال: … جواب:] ولی گفتیم به سیره عقلاء رجوع میکنیم، همان غیر متعارف هم سیره عقلاییه را احراز کردیم که مولی وقتی گفت اکرام کل عالم واجب مخصص منفصص گفت اکرام النحوی لیس بواجب حالا غفلت کرده نگفته مصلحت نبوده بگوید، در صرفی احتجاج میکنند عقلاء میگویند چرا تمسک نکردی به آن عام چرا عملی نکردی به آن عام.
اشکال در فرض قبول تعدد ظهورهای استعمالی
حالا اگر ظهور استعمالی را قبول کردیم متعدد است، یک شبههای پیش میآید در دفاع ما از صاحب کفایه. و آن شبهه این است: (خوب دقت کنید!) ما که میگوییم مراد استعمالی و ظهور استعمالی یکی است، خدا یکی ظهور استعمالی هم یکی، اما اگر مثل شیخ انصاری مثل صاحب بحوث بگوییم ظهور استعمالی اکرام کل عالم واجب به تعداد افراد عالم متعدد است، ظهور جدیاش هم به تعداد افراد عالم متعدد است، اینجا یک شبههای پیش میآید در قبول نظر صاحب کفایه، و آن شبهه این است: آقای صاحب کفایه! اصالة الحقیقة جاری کنید در اینکه اکرام کل عالم واجب در معنایی که شامل نحوی هم بود استعمال شده است، چه اثری دارد؟ ما که میدانیم مراد جدی نیست، یک وقت معنا واحد است، اصالة الحقیقة جاری میکنیم در این معنای واحد به لحاظ ترتیب آثار کلام در سایر افراد، خوب است، اما وقتی ظهور استعمالی اگر کسی گفت متعدد است ما برای تکتک افراد عالم باید اصالة الحقیقة جاری بکنیم، اصالة الحقیقة جاری کنیم که اکرام کل عالم واجب در معنایی استعمال شده است که شامل نحوی میشود چه اثری دارد؟ بعد از اینکه علم تفصیلی داریم مراد جدی نیست، عقلاء کار بیاثر نمیکنند، پس لغو است. بله، یک وقت شواهد را ذکر میکنید میگویید این شواهد عقلایی نشان میدهد که بالوجدان مراد استعمالی همان معنای عام است، یک وقت میخواهید بگویید انشاءالله اصالة الحقیقة جاری میکنیم میگوییم در معنای حقیقی استعمال شده است، چه اثری دارد اکرام کل عالم واجب در معنای حقیقی که شامل نحوی بشود استعمال شده باشد؟ شما که میدانید مراد جدی نیست، اثر ندارد. اصالة الحقیقة نسبت به غیر نحوی جاری میشود آنها اثر دارد.
ملاحظه
و لکن مهم این است که این مطلب را هم بگوییم نتیجهاش ثبوت قول شیخ انصاری نیست، نتیجهاش این است که اصالة الحقیقة لغو شد جاری بشود تا قول صاحب کفایه را ثابت کند و الا نتیجه این اشکال این نیست که قول شیخ انصاری ثابت میشود، شاید اکرام کل عالم واجب در معنای حقیقی عام استعمال شده شاید در معنای عام مخصص استعمال شده، اصالة الحقیقة جاری نمیشود و لکن با آن شواهد دیگر نوبت به تمسک به اصالة الحقیقة نمیرسد، آن شواهد عرفی کافی است برای احراز استعمال لفظ عام در ماعدای مورد تخصیص.
کلام محقق هاشمی در انکار تعارض بین اصالةالحقیقة و اصالةالجد
یک نکتهای عرض کنم خالی از فایده شاید نباشد.
در درسنامه اصول یک مطلبی را گفتند، هم مطلب دچار تعقید هست هم اشکال و لذا مطلب ایشان را میگویم بعد اشکال ایشان را.
ایشان فرمودند: بعد از اینکه ظهور استعمالی متعدد شود به نظر شیخ و صاحب بحوث، ظهور جدی هم متعدد شده است، صاحب بحوث گفت اصالة الحقیقة که اکرام کل عالم واجب در معنایی که شامل نحوی هم میشود استعمال شده است، با اصالة الجد که میگوید هر چه مراد استعمالی است مراد جدی هم هست، تعارض میکنند، چون ما میدانیم نحوی مراد جدی نیست، پس عکس نقیض میگوید مراد استعمالی هم نیست با آن اصالة الحقیقة که میگوید او مراد استعمالی است تعارض میکند.
در درسنامه گفتند: تعارض غیر معقول است بین اصالة الحقیقة و اصالة الجد. چرا غیر معقول است؟ چون اصالةالجد در طول اصالة الحقیقة است و هر اصلی در طول یک اصل دیگر باشد محال است با او معارضه کند. یک مثال بزنم: شما وصل به سکون کردید نمازت را، نماز صبح میخوانم دو رکعت قربة الی الله اللهاکبر، رفیقت گفت چرا وصل به سکون کردی، میگفتی قربة الی الله، مکث میکردی بعد میگفتی الله اکبر. در موبایلت به او پیامک زدی، داری نماز هم میخوانی، تمسکتُ باصل البراءة، رفیقت میگوید این اصل برائت تو معارض هست با اصل برائت از حرمت قطع نماز، علم اجمالی هست که یا شرط تکبیر این است که وصل به سکون نکنی پس باید نمازت را دومرتبه بخوانی یا شرط تکبیر این نیست پس قطع این نماز حرام است، نماز صحیح شروع کردی قطعش حرام است، علم اجمالی موجب میشود دو تا برائتها برائت از شرطیت عدم وصل به سکون با برائت از حرمت قطع تعارض و تساقط بکنند، احتیاط بکن نمازت را تمام بکن دومرتبه نماز بخوان. تو هم داری میگویی ایاک نعبد و ایاک نستعین دیدی او دارد علم اجمالی را مطرح میکند، شما در موبایلت به او پیامک زدی گفتی دلیل حرمت قطع اجماع است، قدرمتیقن از این اجماع در جایی است که نماز صحیح ظاهری باشد، قطعش حرام است، نمازی که صحیح ظاهری نیست، قطعش حرام نیست، به چه دلیل؟ نمازی که اصل برائت تصحیحش نمیکند، قاعده اشتغال دارد اصلا قطع این حرام نیست، به چه دلیل حرام است. بعد گفتید و لذا تا برائت در تکبیرةالاحرام جاری نکنم این نماز صحیح ظاهری نیست، موضوع حرمت قطع نمیشود، برائت از شرطیت در تکبیر جاری بکنم دیگر تمام شد، دیگر برائت از حرمت قطع محال است جاری بشود چون جمع بین ضدین است، دو طرف علم اجمالی که نمیتواند هر دو برائت داشته باشد، ترخیص در گناه است، و لذا برائت از حرمت قطع جاری نیست. چرا؟ برای اینکه بدون برائت از شرط تکبیر موضوع ندارد بعد از برائت از شرطیت تکبیر دیگر اصلا جمع بین این برائت از حرمت قطع و برائت از شرط تکبیر میشود جمع بین ضدین، ترخیص در مخالفت قطعیه هست، برائت از حرمت قطع جاری نیست، آخرش هم پیام میدهی که دیگر حرف نزن که میخواهم نمازم را ادامه بدهم.
در درسنامه میفرماید موضوع اصالة الجد مراد استعمالی است که معلوم باشد نه مراد استعمالی واقعا، مراد استعمالی واصل و معلوم، مراد استعمالی که اینجا معلوم بالوجدان نیست، علم وجدانی که نداریم به مراد استعمالی شاید مجاز باشد پس باید بگویید مراد استعمالی واصل به تعبد، المعلوم بالتعبد، تعبد یعنی چی؟، یعنی همین اصالة الحقیقة. پس اصالة الجد موضوعش مراد استعمالی واصل و ثابت است به تعبد یعنی مراد استعمالی که با اصالةالحقیقة ثابت شده است، تا اصالة الحقیقة جاری نشود اصالة الجد موضوع ندارد، اصالة الحقیقة جاری شد دیگر اصل در یک طرف دیگر علم اجمالی محال است جاری بشود چون جمع بین الضدین میشود.
اشکال
این نکته نکته دقیقی است که در درسنامه گفتند ولی ما اشکالمان این است که کی گفته مراد استعمالی واصل موضوع است، نه، ظاهر حال متکلم میگوید هر چه مراد استعمالیاش هست واقعا مراد جدیاش هم هست. هر چه هست. چرا قید میزنید المراد الاستعمالی الواصل، این واصل را از کجا آوردید؟ ظاهر حال متکلم این است که هر چه مراد استعمالی است واقعا مراد جدیاش هم هست، حالا مراد استعمالیاش به من واصل است یا واصل نیست چرا در موضوع اصالة الجد اخذ میکنید. این فرق میکند با بحث حرمت قطع، آنجا دلیل، اجماع بود قدرمتیقن حرمت قطع نمازی بود که صحیح ظاهری باشد.
ما انشاءالله فردا خلاصهای از بحث را که بحث کذب و توریه هم در ضمنش مطرح میشود عرض میکنیم و بحث را تمام میکنیم و وارد بحث بعدی میشویم انشاءالله.