فهرست مطالب

فهرست مطالب

تقریرات دروس خارج مدرسه فقهی امام محمد باقر علیه السلام

 

بسمه تعالی


موضوع: اختلافات ناشی از ائمه علیهم السلام /مناشی اختلاف حدیث /تعارض أدله

 

فهرست مطالب:

مناشئ اختلاف حدیث.. 1

ب: اختلاف ناشی از ائمه علیهم السلام. 1

الف: تقیه. 1

الف: تقیه در عمل مکلف…. 1

ب: تقیه در افتاء امام علیه السلام 3

 

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مناشئ اختلاف حدیث است که بیان شد برخی از اختلافات، ناشی از راویان و برخی دیگر، ناشی از ائمه معصومین علیهم السلام است. اختلافات ناشی از راویان در جلسه گذشته مورد بررسی قرار گرفت و ادامه اختلافات ناشی از ائمه معصومین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد.

مناشئ اختلاف حدیث

ب: اختلاف ناشی از ائمه علیهم السلام

در مورد اختلاف حدیث، چهار عامل مربوط به ائمه معصومین علیهم السلام است:

الف: تقیه

اولین عامل از عوامل اختلاف حدیث که مربوط به ائمه معصومین علیهم السلام است، تقیه است. تقیه بر دو قسم است:

الف: تقیه در عمل مکلف. ب: تقیه در افتاء امام علیه السلام.

الف: تقیه در عمل مکلف

توضیح مطلب اینکه گاهی ائمه علیهم السلام حکمی را که برای سائل بیان می کردند، حکم ثانوی و با توجه به شرائط تقیه سائل بوده است، اما برای سائل بیان نمی کردند که این حکم وظیفه ثانوی و از باب تقیه است. به عنوان مثال می توان به روایت داوود زربی اشاره کرد که در این روایت آمده است: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْوُضُوءِ فَقَالَ لِي تَوَضَّأْ ثَلَاثاً ثَلَاثاً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَ لَيْسَ تَشْهَدُ بَغْدَادَ وَ عَسَاكِرَهُمْ قُلْتُ بَلَى قَالَ كُنْتُ يَوْماً أَتَوَضَّأُ فِي دَارِ الْمَهْدِيِّ فَرَآنِي بَعْضُهُمْ وَ أَنَا لَا أَعْلَمُ بِهِ فَقَالَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّكَ فُلَانِيٌّ وَ أَنْتَ تَتَوَضَّأُ هَذَا الْوُضُوءَ قَالَ قُلْتُ لِهَذَا وَ اللَّهِ أَمَرَنِي.»[1] طبق این روایت وقتی داوود زربی از امام صادق علیه السلام در مورد وضوء سؤال می کند، امام علیه السلام به او امر می کنند که صورت، دست راست و دست چپ خود را سه مرتبه بشوید. زربی در میان ارتش حکومت بنی عباس بوده است و روزی در دار خلیفه در حال وضوء گرفتن بوده و متوجه نبوده است که کسی او را نگاه می کند. کسی که داوود زربی را نگاه می کرده با توجه به این کیفیت وضوء او، شیعه بودن او را ردّ می کند. بعد این ماجرا داوود زربی متوجه می شود که امر امام علیه السلام به اینکه سه مرتبه صورت، دست راست و دست چپ خود را بشوید، به خاطر شرائط او بوده است.

در روایت دیگری نیز که از سلمه بن محرز نقل شده، آمده است: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَجُلًا أَرْمَانِيّاً مَاتَ وَ أَوْصَى إِلَيَّ فَقَالَ لِي وَ مَا الْأَرْمَانِيُّ قُلْتُ نَبَطِيٌّ مِنْ أَنْبَاطِ الْجِبَالِ مَاتَ وَ أَوْصَى إِلَيَّ بِتَرِكَتِهِ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ قَالَ فَقَالَ لِي أَعْطِهَا النِّصْفَ قَالَ فَأَخْبَرْتُ زُرَارَةَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي اتَّقَاكَ إِنَّمَا الْمَالُ لَهَا قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا زَعَمُوا أَنَّكَ اتَّقَيْتَنِي فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَيْتُكَ وَ لَكِنِ اتَّقَيْتُ عَلَيْكَ أَنْ تُضَمَّن‏فَهَلْ عَلِمَ بِذَلِكَ أَحَدٌ قُلْتُ لَا قَالَ فَأَعْطِهَا مَا بَقِيَ.»[2] در این روایت آمده است که شخصی فوت کرده و وارث او صرفا یک دختر بوده است. امام علیه السلام فرموده اند: نصف ترکه به دختر داده می شود. بعد مدتی سلمه به زراره می گوید: امام علیه السلام فرموده اند که نصف ترکه به دختر داده می شود. زراره به سلمه می گوید: امام علیه السلام از سلمه تقیه کرده است؛ چون در فقه امامیه کل ترکه برای دختر تنها است. در زمان دیگر سلمه به محضر امام صادق علیه السلام رسیده و در مورد تقیه کردن امام صادق از ایشان سوال می کنند. امام صادق علیه السلام می فرمایند: من تقیه نکرده ام، بلکه رعایت تو را کرده ام که اگر به تو می گفتم که تمام ترکه مال دختر است، قضات عامه تو را به جهت پرداخت نصف ترکه تضمین می کردند. البته در امام علیه السلام در ادامه از اطلاع دیگران سوال می کنند و چون کسی متوجه نشده است، امام علیه السلام فرموده اند که نصف دیگر هم به دختر داده شود.

تقیه ای که در دو روایت ذکر شده وجود دارد، تقیه سائل است که امام علیه السلام وظیفه واقعیه سائل را بیان کرده اند ولی وظیفه واقعیه ثانویه ناشی از شرائط تقیه را بیان کرده اند؛ چون فرض این است که خوف تضرر وجود داشته است و لذا امام علیه السلام بر اساس خوف تضرر سائل، رعایت او را کرده است.

ب: تقیه در افتاء امام علیه السلام

قسم دوم تقیه که عامل مهمتر در اختلاف روایات است، تقیه در افتاء از سوی امام علیه السلام است. در این نوع از تقیه، امام علیه السلام به جهت رعایت تقیه، فتوا به حکم واقعی نمی دادند. به عنوان مثال می توان به روایت ابی عمرو کنانی اشاره کرد که در این روایت آمده است: «يَا أَبَا عَمْرٍو أَ رَأَيْتَكَ لَوْ حَدَّثْتُكَ بِحَدِيثٍ أَوْ أَفْتَيْتُكَ بِفُتْيَا ثُمَّ جِئْتَنِي بَعْدَ ذَلِكَ فَسَأَلْتَنِي عَنْهُ فَأَخْبَرْتُكَ بِخِلَافِ مَا كُنْتُ أَخْبَرْتُكَ أَوْ أَفْتَيْتُكَ بِخِلَافِ ذَلِكَ بِأَيِّهِمَا كُنْتَ تَأْخُذُ قُلْتُ بِأَحْدَثِهِمَا وَ أَدَعُ الْآخَرَ فَقَالَ قَدْ أَصَبْتَ يَا أَبَا عَمْرٍو أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُعْبَدَ سِرّاً أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ إِنَّهُ لَخَيْرٌ لِي وَ لَكُمْ وَ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا وَ لَكُمْ فِي دِينِهِ إِلَّا التَّقِيَّةَ.»[3] در این روایت امام علیه السلام فهمانده اند که اگر در کلمات ایشان اختلافی به وجود آید، این تغییر به جهت تقیه بوده است و در دین شیوه بر تقیه است.

در روایت فضل هاشمی هم آمده است: «دَخَلْتُ مَعَ إِخْوَتِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْنَا إِنَّا نُرِيدُ الْحَجَّ وَ بَعْضُنَا صَرُورَةٌ فَقَالَ عَلَيْكُمْ بِالتَّمَتُّعِ فَإِنَّا لَا نَتَّقِي فِي التَّمَتُّعِ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ سُلْطَاناً وَ اجْتِنَابِ الْمُسْكِرِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ.»[4] امام علیه السلام در این روایت فرموده اند: ما در سه مورد تقیه نکرده و حکم واقعی را بیان می کنیم. مورد اول حج تمتع، دیگری لزوم اجتناب از مسکر ولو اینکه خمر نباشد و مورد سوم در مورد وضوء است که عدم جواز مسح بر چکمه است. ظاهر این روایت این است که در غیر این سه مورد امکان تقیه وجود دارد.

تقیه امام علیه السلام گاهی از حکّام و سلاطین، گاهی از مخالف و عامّی و در برخی موارد هم از شیعیان بوده است. برای هر سه فرض در روایات مورد یافت می شود.

برای تقیه امام علیه السلام از حکّام و سلاطین می توان به صحیحه حلبی اشاره کرد که در این روایت آمده است: «كَانَ أَبِي ع يُفْتِي وَ كُنَّا نُفْتِي وَ نَحْنُ نَخَافُ فِي صَيْدِ الْبُزَاةِ وَ الصُّقُورِ فَأَمَّا الْآنَ فَإِنَّا لَا نَخَافُ وَ لَا يَحِلُّ صَيْدُهَا إِلَّا أَنْ تُدْرَكَ ذَكَاتُهُ وَ إِنَّهُ لَفِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ قَالَ إِلَّا ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلِّبِينَ فَسَمَّى الْكِلَابَ.»[5] در این روایت امام صادق علیه السلام فرموده اند: پدرم امام باقر علیه السلام در زمان بنی امیه و سلطه جبابره بوده که از آنها تقیه کرده و بیان نمی کردند که صید باز شکاری و عقاب حرام است، اما من در شرائطی هستم که به جهت تضعیف آنها و یا سپری شدن زمان آنان، دیگر زمان تقیه از بنی امیه نیست و لذا اعلام می کنم که صید باز شکاری و عقاب حرام است مگر اینکه زنده پیدا شده و تذکیه شود.

گاهی هم تقیه امام علیه السلام از عامه بوده است. تقیه از عامه یا به این جهت بوده است که آنها در مجلس حضور داشته اند و یا اینکه اگر در مجلس حضور نداشته اند، خوف انتشار کلام امام علیه السلام وجود داشته است و لذا امام علیه السلام تقیه می کردند. تقیه در زمان ائمه علیهم السلام آن قدر رایج بوده است که خود اصحاب هم متوجه این مطلب شده بودند و لذا اگر حدیثی از ائمه علیهم السلام صادر می شد که شبیه قول عامه بود، به سائل می گفتند که امام از تو تقیه کرده است و برای این مفاد تعابیری همچون «اتقاک»، «اعطاک من عین کدره؛ به تو از چشمه گل آلود آب داده است» یا «اعطاک من جراب النوره؛ به جای کیسه آرد از کیسه آهک به تو داده است»، استفاده می کردند. البته در مورد تقیه از عامه، لازم به ذکر است که همیشه منشأ تقیه خوف بر جان خود یا جان شیعیان نبوده است، بلکه گاهی تقیه از عامه به این جهت بوده است که اگر حکم واقعی را بیان می کردند، موقعیت ائمه علیهم السلام در میان مردم متزلزل می شد و نمی توانستند که رسالت خود را انجام دهند و لذا در روایت وارد شده است که گاهی امام علیه السلام فتوای عامه را بیان کرده و در ضمن آن نظر خود را هم بیان می کردند. در این خصوص می توان به روایت معاذ بن مسلم نحوی اشاره کرد که در آن آمده است: « بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِع‏فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِي‏ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْ‏ءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِي‏ءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ»[6] در این روایت معاذ بن مسلم به امام علیه السلام عرض کرده است که وقتی به سوالات دیگران جواب می دهد، اگر بشناسد که از عامه است نظر آنان را بیان می کند و اگر بشناسد که اگر موالیان اهل بیت علیهم السلام است، نظر اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند و در صورتی که شخص را نشاسد که از عامه یا خاصه است، اقوال متعدد را نقل و قول اهل بیت علیهم السلام را هم در بین قول آنان ذکر می کند. امام علیه السلام هم فرموده اند: من هم این کار را انجام می دهم.

نکته دیگر در مورد تقیه ائمه علیهم السلام این است که ائمه علیهم السلام گاهی حکم خلاف واقع را برای مخالفین بیان می کرده اند که این بیان کردن خلاف واقع، از باب تقیه بوده است، اما مطلب دیگری وجود دارد که گاهی ائمه علیهم السلام احکام دین را برای مخالفین بیان نمی کردند بلکه سکوت می کردند. در روایت صحیحه که در مورد دختری است که در شب زفاف خون دیده و خون او قطع نمی شده است. شک می شود که خون بکارت یا خون حیض است و در مورد او از اصحاب ابی حنیفه سوال می کنند. اصحاب ابی حنیفه می گویند: او باید بین تروک حائض و افعال طاهر مثل نماز خواندن احتیاط کند. راوی نقل می کند که در منی به خدمت امام علیه السلام رسیدم و ماجرا را برای ایشان نقل کردم. امام علیه السلام فرمودند: مطلبی که بیان کرده اند، صحیح نیست و در مورد دختر لازم است که اختبار صورت گیرد. امام علیه السلام در ادامه فرموده اند: «يَا خَلَفُ سِرَّ اللَّهِ سِرَّ اللَّهِ فَلَا تُذِيعُوهُ وَ لَا تُعَلِّمُوا هَذَا الْخَلْقَ أُصُولَ دِينِ اللَّهِ بَلِ ارْضَوْا لَهُمْ مَا رَضِيَ اللَّهُ لَهُمْ مِنْ ضَلَالٍ»[7] بنابراین طبق این روایت امام علیه السلام فرموده اند: احکام خدا را به مردم یاد ندهید بلکه اگر خواستند که دست از ولات طواغیت بردارند و موالی اهل بیت علیهم السلام شوند، آن وقت احکام خدا را به آنها یاد دهید؛ چون وقتی آنها اتباع جبت و طاغوت هستند، اصل ریشه آنها بر انحراف است و اصلاح فروع آنها صحیح نیست.

نکته دیگر در مورد تقیه این است که گفته شده است که تقیه ضرورت است و «الضرورات تتقدر بقدرها». در این مورد نمی خواهیم بیان کنیم که تقیه ضرورت نیست، بلکه کلام ما این است که ضرورت ائمه علیه السلام را نمی توان اندازه گیری کرد و لذا نمی توان گفت: اگر امام علیه السلام می خواهند تقیه کنند، صرفا به «نعم» و یا «لا» اکتفاء کنند و نقل حدیث از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله یا تعلیل لازم نیست. ضرورت ائمه علیهم السلام با توجه به شرائط پیچیده زمان آنها قابل اندازه گیری نیست. شاهد این مطلب این است که در برخی موارد اساسا ائمه علیهم السلام بدون اینکه سوالی وجود داشته باشد، تقیه کرده و ابتداء به کلام داشته اند. در این خصوص می توان به صحیحه حمران اشاره کرد که امام علیه السلام ابتداء به کلام داشته اند. در این روایت که زراره از برادرش حمران نقل کرده، آمده است: « قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ قَالَ زُرَارَةُ قُلْتُ لَهُ هَذَا مَا لَا يَكُونُ اتَّقَاكَ عَدُوُّ اللَّهِ أَقْتَدِي بِهِ قَالَ حُمْرَانُ كَيْفَ اتَّقَانِي وَ أَنَا لَمْ أَسْأَلْهُ هُوَ الَّذِي ابْتَدَأَنِي وَ قَالَ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ كَيْفَ يَكُونُ فِي هَذَا مِنْهُ تَقِيَّةٌ قَالَ قُلْتُ قَدِ اتَّقَاكَ وَ هَذَا مَا لَا يَجُوزُ حَتَّى قُضِيَ أَنَّا اجْتَمَعْنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ حَدَّثْتُ هَذَا الْحَدِيثَ الَّذِي حَدَّثْتَنِي بِهِ أَنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ فَقَالَ هَذَا لَا يَكُونُ عَدُوُّ اللَّهِ فَاسِقٌ لَا يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَقْتَدِيَ بِهِ وَ لَا نُصَلِّيَ مَعَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع إِذَا صَلَّوُا الْجُمُعَةَ فِي وَقْتٍ فَصَلُّوا مَعَهُمْ وَ لَا تَقُومَنَّ مِنْ مَقْعَدِكَ حَتَّى تُصَلِّيَ رَكْعَتَيْنِ أُخْرَيَيْنِ قُلْتُ فَأَكُونُ قَدْ صَلَّيْتُ أَرْبَعاً لِنَفْسِي لَمْ أَقْتَدِ بِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَسَكَتَ وَ سَكَتَ صَاحِبِي وَ رَضِينَا.»[8] در این روایت امام علیه السلام در مورد نماز جمعه ابتداء به کلام کرده و از باب تقیه حکم جواز اقتداء به عامه را بیان کرده اند.

از تقیه هایی که اهل بیت علیهم السلام انجام می دادند، از این باب بوده است که اگر در آن شرائط می خواستند در مقابل عامه قرار گیرند، قادر بر ایفاء نقش امامت خود نبودند؛ یعنی اگر با مسلمات عامه مخالفت می شد، کسی سخن آنان را نمی پذیرفت و حتی برخی از شیعیان که مستبصر بوده و زمان کوتاهی از تشیع آنان می گذشت، مخالفت می کردند. در این جهت می توان به زراره اشاره کرد که شاگرد حکم بن عتبه و عامی بوده است و بعد شیعه شده است. اگر امام علیه السلام می خواستند همان روز اول همه مطالب را بیان کنند، چه بسا زراره وحشت می کرد. در این جهت می توان به روایتی اشاره کرد که در آن آمده است: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْجَدِّ فَقَالَ مَا أَجِدُ أَحَداً قَالَ فِيهِ إِلَّا بِرَأْيِهِ إِلَّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَمَا قَالَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ إِذَا كَانَ غَداً فَالْقَنِي حَتَّى أُقْرِئَكَهُ فِي كِتَابٍ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ حَدِّثْنِي فَإِنَّ حَدِيثَكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تُقْرِئَنِيهِ فِي كِتَابٍ فَقَالَ لِيَ الثَّانِيَةَ اسْمَعْ مَا أَقُولُ لَكَ إِذَا كَانَ غَداً فَالْقَنِي حَتَّى أُقْرِئَكَهُ فِي كِتَابٍ فَأَتَيْتُهُ مِنَ الْغَدِ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ كَانَتْ سَاعَتِيَ الَّتِي كُنْتُ أَخْلُو بِهِ فِيهَا بَيْنَ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ أَسْأَلَهُ إِلَّا خَالِياً خَشْيَةَ أَنْ يُفْتِيَنِي مِنْ أَجْلِ مَنْ يَحْضُرُهُ بِالتَّقِيَّةِ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ أَقْرِئْ زُرَارَةَ صَحِيفَةَ الْفَرَائِضِ ثُمَّ قَامَ لِيَنَامَ فَبَقِيتُ أَنَا وَ جَعْفَرٌ ع فِي الْبَيْتِ فَقَامَ فَأَخْرَجَ إِلَيَّ صَحِيفَةً مِثْلَ فَخِذِ الْبَعِيرِ فَقَالَ لَسْتُ أُقْرِئُكَهَا حَتَّى تَجْعَلَ لِي عَلَيْكَ اللَّهَ أَنْ لَا تُحَدِّثَ بِمَا تَقْرَأُ فِيهَا أَحَداً أَبَداً حَتَّى آذَنَ لَكَ وَ لَمْ يَقُلْ حَتَّى يَأْذَنَ لَكَ أَبِي فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ وَ لِمَ تُضَيِّقُ عَلَيَّ وَ لَمْ يَأْمُرْكَ أَبُوكَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي مَا أَنْتَ بِنَاظِرٍ فِيهَا إِلَّا عَلَى مَا قُلْتُ لَكَ فَقُلْتُ فَذَاكَ لَكَ وَ كُنْتُ رَجُلًا عَالِماً بِالْفَرَائِضِ وَ الْوَصَايَا بَصِيراً بِهَا حَاسِباً لَهَا أَلْبَثُ الزَّمَانَ أَطْلُبُ شَيْئاً يُلْقَى عَلَيَّ مِنَ الْفَرَائِضِ وَ الْوَصَايَا لَا أَعْلَمُهُ فَلَا أَقْدِرُ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَلْقَى إِلَيَّ طَرَفَ الصَّحِيفَةِ إِذَا كِتَابٌ غَلِيظٌ يُعْرَفُ أَنَّهُ مِنْ كُتُبِ الْأَوَّلِينَ فَنَظَرْتُ فِيهَا فَإِذَا فِيهَا خِلَافُ مَا بِأَيْدِي النَّاسِ مِنَ الصِّلَةِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ الَّذِي لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ وَ إِذَا عَامَّتُهُ كَذَلِكَ فَقَرَأْتُهُ حَتَّى أَتَيْتُ عَلَى آخِرِهِ بِخُبْثِ نَفْسٍ وَ قِلَّةِ تَحَفُّظٍ وَ سَقَامِ رَأْيٍ وَ قُلْتُ وَ أَنَا أَقْرَؤُهُ بَاطِلٌ حَتَّى أَتَيْتُ عَلَى آخِرِهِ ثُمَّ أَدْرَجْتُهَا وَ دَفَعْتُهَا إِلَيْهِ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ لَقِيتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لِي أَ قَرَأْتَ صَحِيفَةَ الْفَرَائِضِ فَقُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ كَيْفَ رَأَيْتَ مَا قَرَأْتَ قَالَ قُلْتُ بَاطِلٌ لَيْسَ بِشَيْ‏ءٍ هُوَ خِلَافُ مَا النَّاسُ عَلَيْهِ قَالَ فَإِنَّ الَّذِي رَأَيْتَ وَ اللَّهِ يَا زُرَارَةُ هُوَ الْحَقُّ الَّذِي رَأَيْتَ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطُّ عَلِيٍّ ع‏ بِيَدِهِ فَأَتَانِي الشَّيْطَانُ فَوَسْوَسَ فِي صَدْرِي فَقَالَ وَ مَا يُدْرِيهِ أَنَّهُ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطُّ عَلِيٍّ ع بِيَدِهِ فَقَالَ لِي قَبْلَ أَنْ أَنْطِقَ يَا زُرَارَةُ لَا تَشُكَّنَّ وَدَّ الشَّيْطَانُ وَ اللَّهِ إِنَّكَ شَكَكْتَ وَ كَيْفَ لَا أَدْرِي أَنَّهُ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطُّ عَلِيٍّ ع بِيَدِهِ وَ قَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع حَدَّثَهُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ لَا كَيْفَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ وَ نَدِمْتُ عَلَى مَا فَاتَنِي مِنَ الْكِتَابِ وَ لَوْ كُنْتُ قَرَأْتُهُ وَ أَنَا أَعْرِفُهُ لَرَجَوْتُ أَنْ لَا يَفُوتَنِي مِنْهُ حَرْفٌ.»[9]

با وجود این روایت روشن می شود که زراره شاگرد امام باقر علیه السلام، کتاب امیر المومنین علیه السلام را با عدم اعتماد می خواندند که در چنین شرائطی امام علیه السلام چاره ای جز تقیه نداشته اند.