جلسه 17-427 – یکشنبه – 1401/07/17
فهرست مطالب:
دلیل اول محقق هاشمی بر عام بودن جمع محلی. 2
مناقشه در استدلال به اجتماع المثلین، بر نفی عام بودن جمع محلی. 7
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در جمع محلی به لام بود که مشهور قائل بودند که دلالت میکند به دلالت وضعیه بر عموم. صاحب کفایه و بحوث منکر شدند و گفتند دلالتش دلالت اطلاقیه است و نیاز به مقدمات حکمت دارد. ما عرض کردیم هیچ فرقی بین جمع محلی به لام و جمع مضاف و لو مضاف به نکره مثل علماء بلد ما نمیفهمیم.
صاحب کتاب اضواء و آراء هم بر این اساس فرموده است که بله، بین اینها فرقی نیست و لکن ادعای ما این است مثل صاحب فصول همه اینها جمع محلی به لام، جمع مضاف به معرفه، جمع مضاف به نکره مفید عموم هستند و نیاز به مقدمات حکمت نداریم.
حاصل حرف ایشان این بود که و لو ما از متکلم غیر ملتفت بشنویم، مثلا از طوطی بشنویم، از شخص خواب بشنویم که اکرم العلماء، قرینهای هم بر اینکه این لام، لام عهد است نباشد، شمولیت نسبت به افراد عالم را میفهماند، و اگر این شمولیت از مقدمات حکمت فهمیده میشد مثل اکرم العالم که مفرد محلی به لام هست، در طوطی که مقدمات حکمت جاری نیست نباید از کلام او که میگوید اکرم العلماء ما تصور کنیم شمول نسبت به افراد عالم را.
دلیل اول محقق هاشمی بر عام بودن جمع محلی
ایشان استدلال کرده بر این مدعای خودش یکی به وجدان، فرموده: وجدانا ما میبینیم جمع وضع شده برای واقع افراد یک طبیعت، واقع جمع نه مفهوم اسمی جمع، واقع جمع، واقع افراد یک طبیعت، لام که میآید تعیین میکند این جمع را مثل علماء در خارج، و تا همه افراد را شامل نشود العلماء، تعین ندارد در خارج، اگر مرتبه نازله مراد باشد ثلاثة من العلماء، این ثلاثة من العلماء قابل انطباق بر این سه عالم بر آن سه عالم بر آن سه عالم است. پس دلیل اول ما بر این مطلب وجدان است که فرق میبینیم بین اکرم العالم و بین اکرم العلماء.
اکرم العالم مفادش این است که طبیعت عالم وجوب اکرام دارد، ما باید از مقدمات حکمت بفهمیم که عالم مطلق است، مراد عالم عادل نیست، و از مناسبات حکم و موضوع میفهمیم که حکم، انحلالی است، هر فردی از عالم یک وجوب اکرام دارد، در حالی که ما در اکرم العلماء مقدمات حکمت هم جاری نشود، از طوطی هم بشنویم اکرم العلماء تصور میکنیم عموم را و استفاده عموم نیاز به مقدمات حکمت ندارد.
نفرمایید این از برکات جمع است که ما عموم میفهمیم نه برکات لام در العلماء. ایشان میگوید اگر این از برکات اخذ جمع و کثرت باشد پس چرا در اکرم الکثیر من العلماء اکرم العدید من العلماء ما استیعاب و شمول را نمیفهمیم. اکرم العدید من العلماء، پنج عالم را اکرام کنیم می شود اکرمتُ العدید من العلماء، شمول نسبت به همه افراد را نمیفهمیم، از برکات لام است که داخل میشود بر جمع که ما تعین افرادی را میفهمیم بدون اینکه نیاز به مقدمات حکمت باشد، طوطی هم بگوید اکرم العلماء ما تصور میکنیم شمول نسبت به همه افراد را، ولی در اکرم العالم تصور میکنیم طبیعت را. یا لام تعیین یا اضافه در جمع، اثبات شمول میکند.
دلیل دوم
دلیل دوم ایشان این هست که شما میبینید مفرد محلی به لام میتواند حکمش صرف الوجودی باشد، توضأ بالماء، راجع الی الطبیب، حکم صرف الوجودی، رجوع به هر طبیبی که لازم نیست، توضُّأ به هر آبی که لازم نیست، ولی اگر بیایند بگویند توضأ بالمیاه، این میشود حکم شمولی، بگویند اکرم العلماء، نمیتواند بگوید صرف الوجود علماء مراد است. این نشان میدهد که جمع محلی به لام یک نکتهای در آن هست که در مفرد محلی به لام که و لو به مناسبات حکم و موضوع حکم شمولی را اثبات کنیم احیانا مثل اکرم العالم ولی میبینیم باز با هم فرق میکند. مفرد محلی به لام به خودی خود دلالت بر حکم انحلالی نمیکند و لذا توضأ بالماء حکمش انحلالی نیست با یک آب وضوء بگیرید کافی است ولی جمع محلی به لام همیشه به نحو انحلالی است. این نشان میدهد که در بطن جمع محلی به لام شمولیت اخذ شده اما اگر میگفتی اکرم العالم در بطنش این اخذ نشده چون توضأ بالماء یا راجع الی الطبیب حکم صرف الوجودی است رجوع به یک طبیب کافی است. یا اکرم علماءا، جمع منکّر، مفادش شمولیت نیست، سه تا عالم را اکرام کنیم صدق میکند اکرمت علماءا. این جمع محلی به لام است که به برکت این لام که افاده تعین افرادی کرده ظهور پیدا کرده در شمول نسبت به تمام افراد.
دلیل سوم
دلیل سوم ایشان صحت استثناء است. رأیت العلماء الا زیدا، اما اگر بگویید رأیت العالم الا زیدا، غلط است، رأیت العالم، عالم را دیدم مگر زید را. مگر رأیت العالم میگفت همه عالمها را دیدم؟ ذهبت الی القوم و رأیت العلماء فیها، این ظاهرش این است که همه علماء قوم را دیدم. حالا گاهی قرینه لبیه است که اینقدر علماء قوم زیاد هستند که همهشان را انسان ببیند امکان ندارد، رأیت المراجع فی قم ظاهرش این است که همه مراجع را در قم دیده، علماء هم بالحمل الشایع خیلی زیاد نیستند، رأیت العلماء فی قم، ظاهرش این است که همه را دیده، اینجا میتواند بگوید الا زیدا، اما اگر بگویید ذهبت الی قم و رأیت العالم فی قم یک عالم را هم دیده باشید صدق میکند رأیت العالم و دیگر معنا ندارد بگویید کسی که کافی است در صدق گفتارش که یک عالم را در قم دیده باشد و لو عمرو را دیده باشد معنا ندارد بگوید رأیت العالم فی قم الا زیدا. یا در جمع منکّر بگویید رأیت علماءا فی قم الا زیدا، معنا ندارد.
اشکال بر دلیل سوم (بحوث)
این دلیل سوم ایشان در بحوث هم ذکر شده، در بحوث اشکال گرفتند به این دلیل، گفتند، نه، قرآن مگر نمیگوید ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات، مفرد محلی به لام است، استثناء هم شده: الا الذین آمنوا، در حالی که هیچ کسی (ظاهرا) نمیگوید مفرد محلی به لام از ادات عموم است. و لذا در بحوث گفتند کافی است در صحت استثناء شأنیت و صلاحیت دخول مستثنی در مستثنیمنه، الذین آمنوا صلاحیت دارد در ان الانسان لفی خسر داخل بشود و لو به اطلاق، و لذا استثناء صحیح است.
پاسخ
صاحب کتاب اضواء و آراء در جواب گفتند: نه، الا الذین آمنوا یا باید بگوییم استدراک است نه استثناء، کانّه گفته: انسان در زیان است و لکن کسانی که مؤمن هستند در زیان نیستند، یا باید کل را در تقدیر بگیریم، ان کل انسان لفی خسر. بعضیها میگویند الانسان لامش لام جنس نیست لام عموم است. حالا اینکه لام وضع نشده برای عموم، این خلاف وجدان است بگوییم لام وضع شده برای عموم، [پس] باید کل را در تقدیر بگیریم.
شاهدتان بر اینکه ان الانسان لفی خسر یا استثناء نیست بلکه استدراک است، (استدراک یعنی مثلا میگویید زید لیس بعالم الا ان عمروا عادلا، این الا استثناء که نیست، این استدراک است) یا اینکه کل را در تقدیر بگیریم شاهدتان بر این مطلب چیست؟ ایشان میگویند در مفردات، رأیت العالم الا زیدا رکیک است گفته بشود، پس چرا ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا رکیک نیست؟ توجیهش این است که یا باز باب استثناء نیست از باب استدراک است یا کل را در تقدیر بگیریم.
خلاصه مطلب ایشان این است که میگویند ما وقتی بشنویم و لو از طوطی که اکرام العلماء واجب، از این ما شمول میفهمیم نسبت به همه افراد علماء، رأيت العلماء فی قم و لو طوطی بگوید، شمول میفهمیم نسبت به همه افراد عالم درقم، اما رأیت العالم فی قم یا اکرام العالم واجب، مقدمات حکمت میخواهد تا شمول را بفهمیم.
پس اینکه گفته میشود اکرام العلماء واجب برای نفی قید عادل بودن با مقدمات حکمت میخواهیم و الا ممکن است مراد مولی این باشد که اکرام العلماء العدول واجب، این هم تعین دارد دیگر، اکرام العلماء واجب اگر مراد مولی علماء عدول باشد این هم تعین دارد منتها تعینش در علمائی است که مقید به عدالت هستند، قیدش را مولی نگفت، ایشان در جواب میگوید: این خلاف وجدان است برای اینکه طوطی اگر بگوید اکرام العلماء واجب یا رأیت العلماء فی قم عموم میفهمیم، رأیت العلماء فی قم چه علماء عادل چه علماء غیر عادل در حالی که مقدمات حکمت در سخنان طوطی جاری نیست.
این محصل ادعای ایشان است. طبعا در آن مثال اصعد الدرجات هم میتواند ایشان بگوید که ما کار نداریم به خارج، تصور این اصعد الدرجات که میکنیم مدلول تصوری این، تمام افراد درجات است. قطع نظر از اینکه از خارج نگاه کنیم ببینیم قدرمتیقن خارجی دارد یا ندارد، بعد بحوث بگوید قدرمتیقن خارجی دارد، قدرمتیقن از اصعد الدرجات صعود از پلههای یکم و دوم و سوم هست. ایشان ممکن است بگویند در جواب از این مطلب که ما با تصور خود اصعد الدرجات با قطع نظر از اینکه در خارج قدرمتیقنی دارد یا ندارد، تصور میکنیم صعود جمیع درجات را. و لذا اگر بگوید صعدت الدرج، بیش از یک پله رفتن بالا را از این نمیفهمیم اما اگر بگوید صعدت الدرجات، از پلهها بالا رفتم، میفهمیم یعنی از همه پلهها بالا رفته. این محصل ادعای ایشان است.
شواهدی هم ذکر کردند.
اشکال اول:
به نظر ما این فرمایشات خالی از اشکال نیست. اینکه ایشان فرمود “جمع محلی به لام یا جمع مضاف، افاده میکند حکم شمولی را”، میگوییم: همه جا افاده شمولی نمیکند. عرض کردم کسی است فقط دنبال طب گیاهی هست، شما هم با طب گیاهی خیلی موافق نیستید، به او میگویید راجع الی الاطباء، رجوع کن به اطباء، این چه کاری است که هر روز میروی مغازه عطاری دنبال داروی گیاهی میگردی.
[سؤال: … جواب:] چه جور شد این جمع محلی به لام مفید انحلال نیست؟ مجاز است؟ … کسی دنبال روایات میگردد و نفهمیده و نسنجیده از روایات میخواهد حکم شرعی دربیاورد، میگویید قلد الفقهاء، چرا اینجا نمیتوانید بگویید قلد کل فقیه، یا در آن مثال نمیتوانید بگویید راجع الی کل طبیب، ولی میگویید راجع الی الاطباء، قلد الفقهاء، اینها مطابق شمول نیست. بله، ظهور جمع محلی به لام در حکم شمولی اقوی هست از ظهور مفرد محلی به لام. نه اینکه وضع شده برای شمول.
و همینطور در جایی که شما میگویید قلد کل فقیه نمیتوانید بگویید من در مقام بیان نیستم ولی میتوانید بگویید قلد الفقهاء بعدا بگویید و لکن شرائط مرجع تقلید را ما در رسالهها نوشتیم، اما اگر میگفتیم قلد کل فقیه حق نداشتید بگویید من در مقام بیان نیستم. اگر قلد الفقهاء میگویید، میگویید من در مقام بیان نبودم، من فقط خواستم به تو بگویم اینقدر نرو سراغ روایات و نسنجیده و نفهمیده بخواهی از روایات حکم شرعی بخواهی بدست بیاوری، قلد الفقهاء. این چه عموم وضعی است که میتواند در مقام بیان نباشد این چه عموم وضعی است که میتواند شمولی نباشد.
[سؤال: … جواب:] یجب ان تقلد الفقهاء، جواز است؟ یجب ان تراجع الی الاطباء.
و اینکه ایشان فرمود “ما در مقام تصور از جمع محلی به لام حکم شمولی میفهمیم یعنی نیاز به مقدمات حکمت ندارد”، مفرد محلی به لام هم اگر طوطی بگوید اکرام العالم واجب چی میفهمید؟ چی تصور میکنید؟ تصور میکنید طبیعت مطلقه را. تصور طبیعت مطلقه نیاز به مقدمات حکمت ندارد، تصدیق به طیبعت مطلقه نیاز به مقدمات حکمت دارد. طوطی هم وقتی میگوید اکرام العالم واجب تصور میکنیم طبیعت مطلقه را، فرق میکند به آن جایی که طوطی بگوید شرب الدواء واجب، آنجا قرینه تصوریه است بر اینکه شرب الدواء واجب که نه اینکه طبیعت مطلقه دواء، هر دوایی شد. مقدمات حکمت جریانش برای تصدیق به اطلاق لازم است اما برای تصور اطلاق که نیاز به مقدمات حکمت نیست، همین که طوطی هم بگوید اکرام العالم واجب ما تصور طبیعت مطلقه میکنیم، کما اینکه اکرام العلماء واجب تصور اطلاق میکنیم.
بله بنده قبول دارم بین اینکه بگویید رأیت العالم فی قم و بین اینکه بگویید رأیت العلماء فی قم این فرق هست که رأیت العالم فی قم صدق میکند و لو یک عالم را در قم ببینید، ولی رأیت العلماء فی تصورا ظاهر در این است که تمام علماء را در قم دیدید، این را من قبول دارم، شمول رأیت العلماء فی قم نسبت به جمیع علماء این را قبول دارم اما این ظهور آیا مثل همان ظهور اکرام العالم واجب نیست؟ که از او طبیعت مطلقه فهمیدیم با اینکه مقدمات حکمت در او جاری نشد، اما همه قبول دارند که اکرام العالم واجب دلالت وضعیه نمیکند بر لابشرط بودن در موضوعش، برای تصدیق به لابشرط بودن نیاز به مقدمات حکمت هست اما برای تصور لابشرط بودن نیاز به جریان مقدمات حکمت نیست. بله طوطی میگوید رأیت العلماء فی قم از آن شمول نسبت به همه افراد را میفهمیم اما برای اینکه بگوییم قید زاید ندارد این را تصدیق بکنیم که رأیت العلماء العدول فی قم مراد نیست، اکرم العلماء العدول فی قم مراد نیست، میخواهیم بگوییم این نیاز دارد به مقدمات حکمت چون میتواند مولی در مقام بیان نباشد، میتواند حکم شمولی نباشد، که مثالهایش را زدم، نیاز داریم به مناسبات حکم و موضوع، مقدمات حکمت تا این را بفهمیم که این حکم شمولی است، و تمام الموضوع است علماء برای این حکم.
و لذا به نظر ما قبول داریم بین رأیت العالم فی قم و لو طوطی بگوید با رأیت العلماء فی قم تصورا فرق است ولی میگوییم جناب صاحب کتاب اضواء و آراء، طوطی هم اگر بگوید شرب الدواء للمریض واجب، با اکرام العالم واجب تصورا فرق است، با اینکه قطعا شما هم قبول دارید که مفرد محلی به لام مفید عموم نیست ولی تصورا فرق است، شرب الدواء واجب تصور که میکنیم. یا مثال میزدیم آن روز میگفتیم طبیبی با رفیقش شوخی میکند میگوید اشرب دواءا تو مریضی حالت خوب نیست از این حرفهایی که میزنی معلوم است مریضی، اشرب دواءا، شوخی میکند، آن هم به او میگوید دکتر! تو هم اشرب ماءا، یک چیزی میخواهد بگوید، او هم شوخی میکند، اما این شوخی با آن شوخی فرق میکند. اشرب دواءا تصور از آن نمیشود اشرب دواءا ایّ دواء شئت، ولی از آن اشرب ماءا تصور میشود اشرب ماءا ایّ ماء شئت، تصور میشود طبیعت مطلقه چون انس ذهنی افراد در اشرب ماءا با طبیعت مطلقه است ولی انس ذهنی افراد با اشرب دواءا طبیعت مهمله است. همین کافی است برای فرق.
اشکال دوم
و اما اینکه ایشان فرمودند “در ان الانسان لفی خسر باید بگوییم استدراک”، خلاف ظاهر است آقا. واقعا این مثال مثل این مثال است که ان زیدا لیس بعالم الا ان عمروا عالم که میگویید استدراک است؟! ظاهرش استثناء است. یا اینکه میگویید کل در تقدیر است، خب خلاف وجدان عرفی است. و بدتر از این ایشان میگوید اگر بگویی یجب اکرام العالم الا زیدا رکیک است، کجایش رکیک است؟ حالا رأیت العالم الا زیدا رکیک است چون رأیت العالم کافی است در آن، رؤیت یک عالم ولی دیگر اکرام العالم واجب که این ظهور تصوریاش این است که عالم تمام الموضوع برای وجوب اکرام است و عملا منطبق میشود بر تکتک افراد عالم، الدم نجس الا دم البیض، حتما باید بگوید کل دم نجس الا دم البیض؟ این حرف درست است؟ العالم واجب الاکرام الا زیدا این مستهجن است؟ الدم نجس الا دم البیض مستهجن است؟ کجایش مستهجن است؟
بله، عرض کردم شما سطح توقعتان را آوردید پایین، میگویید “ما میگوییم جمع محلی به لام مفید عموم است، جمع مضاف مفید عموم است، از باب اینکه دلالت تصوریه دارد بر شمول افرادش، همین کافی است، بیشتر از این ما نمیخواهیم”، این مقدار به نظر من کافی نیست، ما برای نفی قید زاید برای اینکه مولی در مقام بیان هست نیاز داریم به مقدمات حکمت. و این فارق بین عموم و اطلاق است. و لذا عرض کردم شما به آن شخصی که دنبال طب گیاهی است میگویید راجع الی الاطباء، نمیتوانید بگویید راجع الی کل طبیب یا راجع الی الطبیب ایّ طبیب شئت اما میگویید راجع الی الاطباء معلوم میشود اینها با هم فرق میکند، راجع الی الاطباء میگوید من در مقام بیان شرائط طبیب نیستم، من در مقام انحلال نیستم که راجع الی الاطباء یعنی راجع الی کل طبیب، هزار تا طبیب است به همه آنها رجوع کنم؟ راجع الی الاطباء میگویید ولی راجع الی کل طبیب نمیگویید.
امتیازهای عام بر مطلق
و لذا به نظر ما جمع محلی به لام یا جمع مضاف مفید عموم وضعی نیست ولی حالش احسن است از مفرد محلی به لام، منافات ندارد مطلقها ضعیف و شدید داشته باشند، مطلق ضعیف مفرد محلی به لام است، مطلق قوی که بین المطلق و العام قرار گرفته جمع محلی به لام یا جمع مضاف باشد، ولی امتیازهای عام را ندارد.
امتیاز عام چیست؟ مثلا یکی میگوید در مطلق قدرمتیقن در مقام تخاطب مانع از اطلاق است، مثل صاحب کفایه، در عام که این را نمیگوید. آیا در جمع محلی به لام قدرمتیقن در مقام تخاطب مانع از اطلاق نیست؟ اکرم العلماء چون جمع محلی به لام است قدرمتیقن در مقام تخاطب مانع از شمولش نیست؟ ولی در اکرم العالم قدرمتیقن در مقام تخاطب مانع است؟ چه فرقی میکند، اگر مانع است در هر دو مانع است. فرق میکند با اکرم کل عالم.
یا مثلا میگویند ما در عام نیاز به اینکه اصل این است که در مقام بیان است نداریم، خود دلالت وضعیه میگوید در مقام بیان است، اگر دلالت وضعیه میگوید در مقام بیان است پس چرا در آن مثال راجع الی الاطباء در مقام بیان نبود مولی؟ استعمالش مجازی بود؟ مجازی نبود.
یا مثلا میگویند عام عند التعارض بر مطلق مقدم است، حالا اکرم کل عالم بر لاتکرم الفاسق در مورد عالم فاسق مقدم باشد که مشهور میگویند، بزرگانی میگویند، مثل شیخ انصاری، محقق نائینی، امام، آقای خوئی، حالا بحثش بعدا میآید، ولی در جمع محلی به لام اکرم العلماء با لاتکرم الفاسق آیا واقعا وجدانا اکرم العلماء بر لاتکرم الفاسق در مورد عالم فاسق مقدم است چون این بیان کرده است لافرق بین الفاسق و العادل را؟ همچون چیزی نیست. و لذا حق این است که جمع محلی به لام یا جمع مضاف مفید عموم نیست، مفید اطلاق است منتها اطلاق قوی.
[سؤال: … جواب:] چون تصورا فرق میکند. شمولیت را انسان تصور میکند، رأیت العالم فی قم میگویند ولی رأیت العلماء فی قم تصور میشود که همه علماء را دیدم.
مناقشه در استدلال به اجتماع المثلین، بر نفی عام بودن جمع محلی
یک نکته آخر را بگویم: برخی گفتهاند ما دلیلی میآوریم که جمع محلی به لام مفید عموم نیست، گفتند کل بر سر جمع در میآید، اکرم کل العلماء، اگر بناء بود العلماء خودش به معنای عموم باشد و دال بر استیعاب باشد، استیعاب که بر استیعاب وارد نمیشود. شما میتوانید بگویید اکرم کل جمیع العلماء؟ میتوانید بگویید؟ نه. اگر بناء است العلماء به معنای جمیع العلماء باشد دیگر کل برای چی بر سرش در بیاید، همین که کل بر سر العلماء در میآید معلوم میشود العلماء به معنای عموم وضعی نیست.
این درست نیست. چرا؟ برای اینکه العلماء دال بر واقع استیعاب اگر باشد و لو به دلالت وضعیه، استیعاب حرفی را میفهماند، “کل” مفهوم استیعاب که یک استیعاب اسمی است را میفهماند میشود تاکید. مشکل ندارد. از سنخ واحد نیستند، کل مفهوم استیعاب است، العلماء دال وضعی باشد بر واقع استیعاب، به معنای حرفی، اجتماع مثلین پیش نمیآید، المماثل لایقبل المماثل که محقق اصفهانی گفت پیش نمیآید، مماثل هم نیستند. شبیه اینکه بگویید انشأ البیع، بیع خودش انشاء ملکیت است، انشأ البیع یعنی انشأ انشاء البیعیة؟ میگوییم انشاء ملکیت است بیع اما به معنای حرفی، اشکال ندارد انشاء بر سر بیع که مفادش انشاء الملکیة است به معنای حرفی در بیاید، انشاء البیع انشأ البیع، با اینکه ما هو البیع؟ تعریف بیع را میگویند انشاء الملکیة، بیع این است دیگر، تملیک مال بمال تملیک یعنی انشاء ملکیت. اینها مشکلی به وجود نمیآورد.
علاوه بر اینکه کل یک فایده دیگری دارد کل ظاهرش در انحلالیت و استغراقیت است. اکرم کل العلماء، العلماء دال بر استیعاب است اما استیعاب به چه نحو است؟ آیا استیعاب به نحو عام مجموعی است یا عام انحلالی و استغراقی است؟ ظاهر اکرم کل العلماء عام استغراقی است یا به تعبیر دیگر اگر بگوییم، میگوییم که العلماء دال بر استیعاب افرادی است، العلماء یعنی جمیع افراد العالم، (اگر قبول کنیم دلالت وضعیه را) “کل” در بحوث مطرح کردند که میتواند دال باشد بر استیعاب اجزائی چون العلماء شد مجموعه افراد علماء، افراد عالم میشوند جزء این مجموعه و لذا العلماء دلالتش بر افراد عالم دلالت استیعاب افرادی است ولی وقتی کل بر سرش در میآید این کل دلالت میکند بر استیعاب اجزائی یعنی مجموعه افراد علماء دارای مثلا هزار جزء است هر فردی از عالم میشود جزئی از این هزار جزء. و لذا سنخ اینها با هم فرق میکند. و لذا مشکلی پیش نمیآید.
[سؤال: … جواب:] ما وقتی اصل دلالت وضعیه را منکر شدیم دیگر نوبت به این حرفها نمیرسد. حالا بالاخره یک وجهی ذکر کردند ایشان برای اینکه اصعد الدرجات هم با قطع نظر از قرائن خارجیه تصورا شمول نسبت به همه درجات را به ذهن میآورد که حرف درستی است.
این راجع به جمع محلی به لام بود که ما عرض کردیم دال بر عموم وضعی نیست.
نکره در سیاق نفی یا نهی
اما نکره در سیاق نفی یا نهی:
نکره در سیاق نفی یا نهی بحث است که مفید عموم است یا مفید عموم نیست. نوعا گفتند مفید عموم نیست. حتی صاحب کتاب اضواء و آراء. چرا؟ برای اینکه صاحب کتاب اضواء و آراء شرط عموم را دلالت تصوریه بر افراد گرفت. لاتکرم فاسقا دلالت میکند تصورا بر طبیعت نهی میکند از طبیعت اکرام فاسق، تصورا دال بر طبیعت است نه دال بر افراد. انتفاء الطبیعة بانتفاء جمیع افرادها، اگر بخواهد منتفی بشود و ترک بشود اکرام فاسقٍ، اکرام طبیعت فاسق، باید جمیع افراد فاسق را ما ترک کنیم اکرامش را. اما این غیر از دلالت لفظ است این دلالت عقلیه است، لاتکرم فاسقا دلالت بر افراد نمیکند دلالت بر طبیعت میکند. دلالت بر افراد بما هو افراد نمیکند، دلالت بر بدلیت میکند اما دلالت بر افراد بما هو افراد فقط خاصیت کل است خاصیت جمع است. و این مطلب هم اختصاص به نکره ندارد. معرفه در سیاق نهی هم همین است، لاتکرم الفاسق هم همین است، انتفاء اکرام فاسق به انتفاء جمیع افراد است و این ربطی به بحث دلالت تصوریه لفظ بر افراد ندارد.
و لذا ما نکره در سیاق نفی یا نهی را از ادات عموم نمیدانیم و باید با مقدمات حکمت بگوییم لاتکرم فاسقا اعم است از فاسق متجاهر یا فاسق غیر متجاهر، ما نیاز به مقدمات حکمت داریم. و لو برای تصدیق به اطلاق میخواهیم نه برای تصور اطلاق، طوطی هم بگوید لاتکرم فاسقا ما تصور میکنیم از آن اطلاق را، و لذا اگر یکی بیاید فاسق غیر متجاهر را اکرام بکند میگوییم حرف طوطی را زمین زدی، او گفت لاتکرم فاسقا، درست است که عقل ندارد، در مقام بیان و اینها معنا ندارد در حقش ولی تصورا لاتکرم فاسقا از او میفهمیم اطلاق را و لذا شما فاسق غیر متجاهر را اکرام کنی نقض این دلالت تصوریه است ولی این منافات ندارد که بالاخره ما با سکوت متکلم وقتی میگوید لاتکرم فاسقا میگوییم سکوت کرد نگفت لاتکرم فاسقا متجاهرا، گفت لاتکرم فاسقا، با سکوتش نفی قید زاید میکنیم. و هذا هو الاطلاق لا العموم.
هذ تمام الکلام فی ادوات العموم، یقع الکلام در اینکه عامی که مخصص منفصل بر او وارد شد، چگونه در ما عدای مورد تخصیص حجت است، اشکالی است که بعض عامه کردند، و اصولیین وارد نقد و بررسی این اشکال شدند، انشاءالله از فردا این بحث را شروع میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.