ادامه بحث تزاحم در واجبات ضمنیه
جلسه 15- 284
چهارشنبه – 21/07/1400
أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.
بحث در تزاحم در واجبات ضمنیه بود که مشهور قائل شدند قواعد تزاحم بین اینها برقرار میشود. مثلا اگر عاجز بشود مکلف از اینکه هم نماز بخواند ایستاده و هم به سمت قبله، یا باید نماز ایستاده بخواند پشت به قبله یا نماز رو به قبله اگر میخواهد بخواند نشسته باید بخواند، مشهور گفتند که نگاه میکنیم ببینیم استقبال قبله اهم است یا قیام، یا مرجحهای دیگر باب تزاحم، قیام بدل دارد که جلوس هست، استقبال قبله مثلا بدل ندارد و لذا ترجیح میدهیم استقبال قبله را چون لا بدل له است بر قیام چون له بدل. و هکذا.
برای این فرمایش مشهور عرض کردیم توجیههایی ممکن است ذکر بشود:
توجیه اول برای کلام مشهور (تزاحم در واجبات ضمنیه): طبق قواعد تعارض، جزئیت و شرطیت در اضعف ملاکا ساقط است
توجیه اول این بود که گفته میشد درست است که اگر مکلف عاجز بشود از جمع بین دو شرط یا دو جزء از یک واجب ارتباطی، مقتضای قاعده اولیه سقوط تکلیف است کما اینکه در باب صوم فقهاء همین را پذیرفتند، ولی بعد از اینکه در نماز دلیل ثانوی آمده است میگوید الصلاة لاتسقط بحال ما احتمال نمیدهیم که آن جزئی که اهم نیست شارع در این حال تحفظ بر او بکند و آن جزء اهم را رها کند بگوید رعایت او لازم نیست.
اشکال اول: این توجیه، غیر از ترجیح به اهمیت، سایر ترجیحات را تصحیح نکرده است
ما عرض کردیم بر فرض این مطلب درست بشود فقط ترجیح به معلوم الاهمیة را اثبات میکند؛ نمیشود جمیع مرجحات باب تزاحم را اینجا مطرح کرد مثل ترجیح ما لا بدل له بر ما له بدل، ترجیح اسبق زمانا و هکذا.
اشکال دوم: اهمیت وضوء (مثلا) مطلقه نیست بلکه در خصوص ترک عن جهل أو نسیان میباشد
علاوه بر اینکه از حیث صغری ما از کجا بفهمیم که این جزء اهم است از آن جزء دیگر، این شرط اهم است از آن شرط دیگر؟ از کجا؟ مقایسه که نکردند بین این دو جزء یا این دو شرط. از اینکه شارع یکی از این دو را گفته اگر اخلال به او بورزید از روی جهل یا نسیان نمازتان باطل نمیشود ولی راجع به دیگری گفته اخلال به آن حتی در حال جهل و نسیان مبطل نماز است، میخواهیم از اینها کشف کنیم اهمیت این جزئی را که اخلال به او جهلا یا نسیانا مبطل نماز است. این دلیل نمیشود. ممکن است در حال جهل یا نسیان شما نماز بی وضوء بخوانید نمازتان باطل باشد اما در حال دوران امر بین رعایت وضوء یا رعایت طهارت از خبث این امر تعبدیش را برده باشد روی وجوب نماز با رعایت طهارت از خبث به این نحو که بدنتان را تطهیر کنید تیمم کنید نماز بخوانید. ما از این ملاکات مخصوصا ملاکات تعبدیه اطلاع نداریم.
[سؤال: … جواب:] ممکن است شارع در همین رکوع هم به رکوع ایمایی اکتفاء بکند، چه میدانیم. … ما از ادله استفاده کردیم که اگر امر دائر بشود که جامع رکن را ترک کنیم یعنی حتی آن رکن اضطراری را ترک کنیم و یا اینکه غیر رکن را ترک کنیم مثلا، آنجا باید آن جامع رکن را که رکن اضطراری است حفظ کنیم. مثلا اصل طهارت اعم از طهارت مائیه یا ترابیه، اصل طهارت جامع رکن است اگر امر دائر بشود نماز بخوانیم بدون جامع طهارت و یا نمازی بخوانیم که فاقد غیر رکن است یا فاقد رکن اختیاری است، خب معلوم است که باید نمازی بخوانیم که جامع رکن را، جامع طهارت را دارد و لو فاقد رکن اختیاری مثل رکوع اختیاری یا فاقد جزء غیر رکنی است. این مقدار که همه قبول دارند، بحث فراتر از این است. اینهایی که قواعد تزاحم را اینجا اعمال میکنند میخواهند یک ضابطه کلیه بدهند این ضابطه کلیه ناتمام است.
کلام آقای سیستانی در توجیه دوم کلام مشهور
توجیه دوم برای تطبیق قواعد تزاحم بر مقام توجیهی است که آقای سیستانی مطرح کردند. محصل فرمایش آقای سیستانی در ضمن چند مطلب بیان میشود:
مطلب اول: رکن اضطراری مشروط به قدرت نیست بر خلاف رکن اختیاری و غیر رکن
مطلب اول این هست که ایشان فرمودهاند: ما یک جامع رکن داریم یعنی رکن اضطراری، جامع رکن یعنی اصل رکن، اصل رکن میشود رکن اضطراری، مثل همین جامع طهارت. یک رکن اختیاری داریم مثل طهارت مائیه که عند الاختیار رکن است. و یک غیر رکن داریم مثل قرائت. که از این تعبیر میکنند به سنن در مقابل رکن که تعبیر میکنند به فرائض.
ایشان فرموده است: جامع رکن که مشتمل بر رکن اضطراریه هم هست، جامع طهارت، او مشروط به قدرت نیست، شرطیت آن یا جزئیت آن مطلقه است. اگر کسی نتواند در نماز جامع طهارت را تحصیل کند میشود فاقد الطهورین، تکلیفش به نماز ساقط است، باید بعدا قضاء کند. اما رکن اختیاری و غیر رکن مشروط به قدرت هستند. رکن اختیاری مثل وضوء، مشروط به قدرت است. چرا؟ برای اینکه شارع فرموده است اگر نتوانستید این رکن اختیاری را ایجاد کنید نوبت میرسد به رکن اضطراری. فان لمتجدوا ماء فتیمموا، این معنایش این است که ان قدرتم فتوضؤوا و ان لمتقدروا فتیمموا. پس شرطیت یا جزئیت رکن اختیاری مشروط به قدرت است. و همینطور جزء یا شرط غیر رکنی، مشروط به قدرت است. ادله مختلفهای این را اثبات میکند از جمله السنة لاتنقض الفریضة این را میفهماند که اگر سنت را شما از روی عذر و لو عذرتان عجز باشد ترک کردید، فریضه شما مشکل ایجاد نمیکند. دلیلهای دیگر هم داریم که غیر رکن در نماز مشروط به قدرت است، اگر قدرت نداشتید جزئیت یا شرطیت غیر رکن ساقط میشود و باید اصل نماز را انجام بدهید.
پس مطلب اول این هست که جامع رکن که مشتمل بر رکن اضطراری است مثل جامع طهارت، این مطلق است. و همینطور رکن اضطراری مثلا تیمم. تیمم وجوبش مشروط به قدرت نیست، وضوء وجوبش مشروط به قدرت است، اگر قدرت بر وضوء نداشتید باید تیمم کنید اگر نمیتوانید تیمم کنید شرطیت تیمم در این حال ساقط نمیشود، اصل تکلیف به نماز ساقط میشود. و لذا ایشان نتیجه میگیرند جامع رکن که مشتمل بر رکن اضطراری است و به تعبیر خودشان رکن اضطراری این مشروط به قدرت نیست؛ خطابش مطلق است ولی خطاب رکن اختیاری و خطاب جزء یا شرط غیر رکنی مشروط به قدرت است.
مطلب دوم: خطاب مطلق، معجز مولوی است نسبت به خطاب مشروط به قدرت و بر او مقدم است
مطلب دوم: ایشان فرمودهاند که ما نظرمان این هست که اگر ما امرمان دائر بشود بین عمل به یک خطاب مطلق که مشروط به قدرت نیست و یا عمل به یک خطاب مشروط به قدرت، عرف با توجه به آنکه آن خطاب اول مطلق است میگوید شما عاجزید از امتثال این خطاب مشروط به قدرت.
البته اصل این مبنا را دیگران هم دارند، آقای خوئی هم دارند ولی آقای سیستانی در خود واجبات ضمنیه هم این را پیاده کردند.
در غیر واجبات ضمنیه که مثالش روشن است. آقای خوئی مثال میزنند میگویند اگر کسی بخواهد وضوء بگیرد مباشرتا این متوقف است بر اینکه دست بیوضوء به اسم خدا بزند چون روی بشرهاش اسم خدا نوشته شده و این هم وضوء ندارد اگر بخواهد وضوء بگیرد مجبور است دست بیوضوء بکشد به این قسمتی که اسم خدا نوشته شده. یحرم مس اسمه تعالی علی المحدث، این خطاب مطلق است اما خطاب وجوب وضوء مباشری مشروط به قدرت است. چرا؟ برای اینکه فرمودند کسی که نمیتواند مباشرت کند در وضوء استعانت به غیر میکند این معنایش این است که کسی لازم است وضوء مباشری بگیرد، خودش غسل کند وجه و یدین را، مسح کند رأس و رجلین را که قادر باشد. اذا قدرت فتوضأ وضوءا مباشریا. خطاب یحرم مس اسمه تعالی علی المحدث معجز مولوی است میگوید تو قادر بر وضوء مباشری نیستی و لذا نوبت میرسد به وضوء با استعانت به غیر که دیگری بیاید این قسمت از بدن او را بشوید یا مسح کند.
آقای سیستانی این مبنا را که پذیرفته در واجبات ضمنیه هم تطبیق کرده. فرموده خطاب جامع رکن أوجد الطهارة من الحدث فی الصلاة، تطهّر من الحدث فی الصلاة یا اذا فقدت الماء تیمّم للصلاة که رکن اضطراری است او مشروط به قدرت نیست او خطاب مطلق است، اگر امر دائر بشود بین این جامع رکن یا رکن اضطراری که مشروط به قدرت نیست و بین رکن اختیاری یا غیر رکن که او مشروط به قدرت است عرف میگوید این خطاب مطلق سبب میشود شما عاجز بشوید از امتثال آن خطاب مشروط به قدرت و لذا دلیل خطاب مشروط به قدرت شامل شما نمیشود. امر دائر است بین ایجاد جامع طهارت در نماز و ایجاد قیام در نماز، نمیتوانید هر دو را حفظ کنید، اگر بایستید مشکل سلامتی دارید خدایی ناکرده که وضوءتان و حتی تیممتان را نمیتوانید حفظ کنید، جامع طهارتتان مختل میشود، خب تطهر لصلاتک میآید میگوید فانت عاجز عن القیام، اذا قوی فلیقم، شما عاجزید از قیام بخاطر وجود این معجز مولوی که جامع رکن هست.
مطلب سوم: در خطاب مشروط به قدرت (موارد رکن اختیاری و غیر رکن)، عقلاء بر اساس متمم جعل تطبیقی که دارند، خطاب اهم را معجّز خطاب مهم میدانند
مطلب سوم: ایشان فرمودهاند: در رابطه با تزاحم بین دو رکن اختیاری یا یک رکن اختیاری و یک غیر رکن و یا تزاحم بین دو غیر رکن، (سه مثال زده شد: تزاحم بین دو رکن اختیاری، تزاحم بین یک رکن اختیاری و یک غیر رکن، سه: تزاحم بین دو غیر رکن) در اینجا با توجه به اینکه همه اینها مشروط به قدرت هستند، این بیان قبلی ما نمیآید، خطاب مطلق نداریم، همه این خطابها مشروط به قدرت هستند. اما در این مطلب سوم، ایشان فرمودند ما یک مسلکی را طرح کردیم در اصول به نام مسلک متمم جعل تطبیقی.
خلاصه این مسلک این است که گاهی عقل ساکت است از بعض از خصوصیات ولی عقلاء تتمیم میکنند در مقام تطبیق، این خطاب را که عقل آن را ناقص گذاشته بود. اذا قدرت فتوضأ با اذا قدرت مثلا فقم که هر دو مشروط هستند به قدرت، به نظر عقل شما هم قادرید فی حد ذاته بر وضوء، هم قادرید فی حد ذاته بر قیام ولی عاجزید از جمع بینهما، عقل این را میگوید. اما عرف و عقلاء میآیند میگویند نه، اگر یکی از این دو اهم است این سبب میشود که عاجز بشوید از آن غیر اهم. ما اگر بودیم و حکم عقل نمیتوانیم با دلیل شرطیت قدرت این حرف را بزنیم، عقل به ما اجازه نمیداد چون عقل میگفت برای من چه فرق میکند، اذا قدرت فتوضأ، قدرت بر ذات وضوء داری، اذا قدرت فقم فی الصلاة، قدرت بر ذات قیام داری، آنی که قدرت بر او نداری قدرت بر جمع بین الوضوء و القیام نداری. میگوید اگر بایستم نمیتوانم وضوئم را حفظ کنم. در اینجا عقل نمیتواند کاری برای ما بکند اما عرف میگوید من متمم هستم.
ما یک متمم جعل غیر تطبیقی داریم یعنی خود شارع ابهام جعل اول را بر میدارد که مرحوم نائینی میگفت. گاهی جعل اول مبهم است، صل به قصد امتثال امر به نظر مرحوم نائینی مهمل بود، خود شارع با جعل دوم متمم الجعل قرار میداد رفع ابهام میکرد، میگفت صل بقصد القربة. به این میگویند متمم جعل غیر تطبیقی. بحث تطبیق نیست خود مولی جعل را که ابهام و اهمال دارد از ابهام و اهمال خارج میکند. اما در مانحنفیه متمم جعل تطبیقی است یعنی در مقام تطبیق قدرت بر این مورد متمم الجعل داریم، متمم الجعل هم از عقلاء است، عقلاء هستند که میآیند میگویند گوش به حرف عقل نده، عقل که نتوانست کاری برایت کند، نه اینکه عقل خلاف حرف ما میگوید [بلکه] عقل نتوانست از خطاب شرطیت قدرت، تقدم خطاب اهم را بر خطاب مهم بفهمد اما منِ عرف و عقلاء میگویم شما با وجود خطاب وضوء که اهم است قادر بر قیام نیستید، و اذا قدرت فقم شامل شما نمیشود.
اگر مساوی باشند این دو رکن اختیاری یا غیر رکن، عقل باز هم ساکت است ولی عرف میگوید شما نه قادری بر این است نه قادر بر او، قادر بر احدهما لابعینه هستی و لذا به عرف بگویی میگوید نه قدرت بر وضوء ندارم قدرت بر قیام هم ندارم چون هیچکدام اهم نیست، قدرت دارم بر یکی از این دو، بعد کشف میشود آنی که شرط است جامع احدهما لابعینه است اگر مساوی باشند، پس قدرت بر احدهما لابعینه داری، آنی هم که شرط نماز میشود، میشود احدهما لابعینه.
[سؤال: … جواب:] آن جایی که دلیل بیاید بگوید قدرت شرط است نه عقل کشف بکند از شرطیت قدرت. یک وقت عقل کشف میکند از شرطیت قدرت؛ او قدرت بر ذات فعل است، [اما یک وقت] یک خطاب میآید مثل مانحنفیه، خطاب آمد گفت رکن اختیاری مشروط به قدرت است، کدام خطاب؟ آن دلیل بدل اضطراری که گفت فلمتجدوا ماء فتیمموا، معنایش این است که ان قدرت فتوضأ، این خطاب شرعی است کشف از شرطیت قدرت کرده. این قدرتی که خطاب شرعی کشف میکند آن را قدرت عرفیه است نه قدرت تکوینیه بر ذات فعل، قدرت عرفیه که شد قدرت بر مهم با وجود خطاب اهم عرفا از بین میرود و دیگه شما قدرت بر مهم نداری. و اگر هر دو مساوی بودند قدرت بر احدهما لابعینه داری و لذا آنی که واجب میشود بر شما احدهما لابعینه است به نحو تخییر. … ایشان مقصودشان از متمم جعل تطبیقی این است: یعنی قدرت چون در لسان خطاب القاء شده به عرف، عرف نگاه نمیکند به آن قدرت عقلیه، برداشتش از قدرت یک برداشت عرفی است و لذا اذا قدرت فتوضأ اگر وضوء اهم باشد و قیام اهم نباشد عرف میگوید این باعث میشود که شما دیگه قدرت بر قیام نداشته باشی.
مطلب چهارم: یکی از مصادیق تکلیف اهم، فرائض است در مقابل سنن. و بر حسب روایات فریضه بر سنت مقدم است
این هم مطلب سوم ایشان. مطلب چهارم ایشان این هست که فرمودند: یکی از راههایی که برای کشف اهم بودن هست این است که یک جزء یا یک شرط فریضه باشد و آن مقابلش سنت باشد. امر دائر است بین قیام حال تکبیرةالاحرام که فریضه است، یا مثال بهتر بزنیم برای فریضه، خود وضوء، وضوء فریضه است چون در قرآن آمده، امر دائر است بین وضوء که فریضه است و بین قیام حال القراءة یا خود قرائت که سنت است چون در قرآن نیامده، القراءة سنة الوضوء فریضة. از روایات استفاده کردیم که در تزاحم بین فریضه و سنت فریضه مقدم است چون فریضه اهم است. ان السعی لیس کرمی الجمار ان السعی فریضة و رمی الجمار سنة. روایات متعددی داریم مفادش این است که این فریضه است مبادا قیاسش کنید به سنت، سهلانگاری کنید، این فریضه است یعنی فریضه اهم است از سنت. روایات واضحتری هم داریم که در جای خودش بحث شده. پس اگر ما امرمان دائر شد بین یک رکن اختیاری که فریضه است و یک غیر رکن که سنت است مثل اینکه امر ما دائر شد بین وضوء و بین قرائت و یا قیام در حال قرائت، فریضه بر سنت مقدم است. به این معناست که کشف کردیم فریضه اهم است، حالا بهرحال از ادله استفاده کردیم فریضه بر سنت مقدم است.
مطلب پنجم: اجزاء و شرائط غیر رکنی واجبات مستقله نبویه هستند نه واجبات ضمنیه؛ بنابراین دیگر مشکلی بابت جریان قواعد تزاحم ندارند
مطلب پنجم و آخر ایشان این است که ایشان فرمودند: اصلا ما بگذارید حرف دلمان را بزنیم در سنن یعنی در اجزاء و شرائط غیر رکنیه، ما معتقدیم اینها اوامر نبویه مستقله دارند. یعنی آنی که خدا به عنوان مرکب ارتباطی جعل کرده نماز است که مشتمل بر فرائض است، [اما] آنهایی که غیر ارکان هستند (که از آنها تعبیر میشود به سنن) آنها مجعول الهی نیستند؛ امر نبوی استقلالی دارند. پیغمبر امر استقلالی نبوی کرده اقرأ فی صلاتک، سبّح فی رکوعک، سبّح فی سجودک، تشهّد فی صلاتک و هکذا، اینها اوامر مستقله هستند. اینها اصلا نیاز به توجیه ندارد اعمال قواعد تزاحم در بینشان چون مگر نمیگفتید تزاحم در تکالیف استقلالیه است خب اینها تکالیف استقلالیه هستند.
نگویید پس اگر تکالیف استقلالیه هستند پس چرا نماز باطل میشود با ترک اینها، خب او یک بحث دیگری است. میتواند نماز مشروط باشد به عدم عصیان این اوامر نبویه بدون عذر. اوامر نبویه مستقله هستند اما شارع یک شرطی برای صلات قرار داده، صلاتی ماموربه است که مشروط به این هست که اخلال نکنی به امتثال این اوامر نبویه بدون عذر. و یا توجیههای دیگری که در جایی خودش مطرح میشود برای وجوب اعاده نماز در فرض اخلال به این اوامر نبویه. ما اگر یکی از این اوامر نبویه اهم است بخاطر رعایت او مجبوریم یک امر نبوی دیگر را ترک کنیم چون نمیتوانیم هر دو را با هم جمع کنیم، اگر یکی اهم است ترک دیگری میشود عن عذر. اگر هر دو مساوی هستند احدهما لابعینه میآوریم ترک دیگری میشود عن عذر.
پس آقای خوئی! با این پنج تا مطلب دیگر جا میماند برای اینکه بگویید قواعد تزاحم را نباید در واجبات ضمنیه پیاده کرد و باید سراغ قواعد تعارض برویم؟
این محصل فرمایش آقای سیستانی هست.
به نظر ما این فرمایشها قابل اشکال است. راجع به مطلب اول ایشان که جامع رکن مشروط به قدرت نیست ولی رکن اختیاری و غیر رکن مشروط به قدرت است ما حرفی نداریم، مطلب مطلب صحیحی است.
اشکال اول به مطلب دوم (کبروی): قدرت ماخوذ در خطاب، عرفا به معنای قدرت بر ذات فعل است، لذا خطاب مطلق عرفا معجز نیست نسبت به خطاب مشروط
اما مطلب دوم ایشان که خطاب مطلق بر خطاب مشروط به قدرت مقدم میشود، اگر تزاحم باشد بین رکن اضطراری یا جامع رکن مثل جامع طهارت از حدث این مشروط به قدرت نیست خطاب مطلق دارد ولی رکن اختیاری مشروط به قدرت است غیر رکن مشروط به قدرت است و خطاب مطلق مقدم است بر خطاب مشروط به قدرت، اولا: اصل این مبنا که خطاب مطلق مقدم است بر خطاب مشروط به قدرت اول الکلام است. بزرگانی هستند مثل صاحب بحوث، مثل مرحوم آقای تبریزی قبول ندارند این مبنا را. ما هم تا به حال این مبنا برایمان صاف نشده. چون ظاهر آن خطاب مشروط به قدرت قدرت بر ذات فعل است و من قدرت بر ذات فعل دارم. ان وجدت ماء فتوضأ خب من واجد الماء هستم. همان مثالی که آقای خوئی زد. نمیتوانم بخاطر اینکه مس اسم خدا میشود وضوء بگیرم، مقدمه وضوء این است که دست با حدث بکشم بر روی اسم خدا که بر اعضاء وضوئم نقش بسته است و آن را باید از بین ببرم یا حالا بهرحال باید دست بکشم در غسل یا مسح تا بتوانم وضوء بگیرم، آقای خوئی هم میفرمود که یحرم مس اسمه تعالی علی المحدث مطلق است، خب عرف میگوید پس شما هم مصداق فلمتجدوا ماء فتیمموا هستید؟ کی عرف اینجور میگوید؟ اذا قدرت علی الوضوء فتوضأ خب من قادر بر وضوء هستم چرا قادر بر وضوء نباشم.
[سؤال: … جواب:] فرض این است که اهم بودن حرمت مس اسم خدا ثابت نیست، اینجور فرض کنید، معلوم نیست اهم باشد. چون آقای خوئی و آقای سیستانی در بحث تقدیم خطاب مطلق بر خطاب مشروط به قدرت کاری به اهم بودن آن ندارند. و لذا آقای خوئی فرموده اگر ما بودیم و آیه استطاعت حج که میگوید ان استطعت فحج یعنی ان قدرت فحج، هر خطاب تکلیفی و لو خطاب تکلیف ضعیف باشد، مقدم بود بر وجوب حج. خطابهای تکلیف مطلق، مثل اینکه یک زنی است میگویند اگر میخواهی حج بروی باید در شناسنامه عکس با کشف بعض مواضعی که کشفش جایز نیست مثل بخشی از مویش یا بخشی از صورتش که آقای خوئی احتیاط واجب میکرد که ستر وجه و کفین بکند زن، آقای خوئی میفرمود اگر اینجوری است نرود حج. چرا؟ برای اینکه یحرم علی المرأة کشف جسدها و کشف شعرها أمام الاجنبی، این خطاب مطلق است، وقتی این خطاب بود، به این زن بگویند ان قدرتِ فحجّی. میگوید من قادر نیستم. آقای خوئی اینجور میفرمود.
ما میگوییم چرا؟ حالا خدا رحم کرده، چون آیه را تفسیر کردند ائمه به وجدان زاد و راحله، خب واجد زاد و راحله باشد حج بر او واجب باشد و لو قدرت عرفیه صدق نکند ولی اگر ما بودیم و آیه میگفتیم موضوع وجوب حج قدرت عرفیه است. آقای خوئی اینجور میگویند. خب قدرت عرفیه بر ذات حج دارد. همه تکالیف مشروط به قدرت است، لایکلف الله نفسا الا وسعها، چه فرق میکند، حالا یکی خطاب خاص دارد یکی خطاب عام دارد. عرف میگوید تو قادری بر حج، تو قادر بر آن دیگری هستی، قادر بر جمع بین امتثال این دو تکلیف نیستی.
اشکال دوم: تطبیق تقدم خطاب مطلق بر خطاب مشروط در واجبات ضمنیه اصلا عرفی نیست چون مولی یک غرض ارتباطی واحدی دارد
و ثانیا: بر فرض این مبنا درست باشد، ما اینجا اشکال به آقای سیستانی میکنیم: دیگر تطبیق این مبنا بر مورد واجبات ضمنیه عرفی نیست چون ما یک غرض نفسی واحدی بیشتر نداریم، یک غرض نفسی ارتباطی واحدی هست از این مولی. اینجور نیست که مولی دو تا غرض داشته باشد، دو تا تکلیف نفسی استقلالی داشته باشد یکی را با خطاب مطلق گفته یکی را با خطاب مشروط به قدرت. نه، ادله ارشاد به شرطیت و جزئیت است، تطهر للصلاة ارشاد به شرطیت مطلقه صلات است، شرطیت مطلقه دارد. ارشاد به شرطیت مطلقه است. او هم میگوید اذا قدرت فقم، در فرض قدرت بر قیام، قیام شرطیت دارد. حالا در این حالی که من نمیتوانم جمع کنم بین طهارت و قیام، دو تا تکلیف مستقل نیست که یکی چون خطاب مطلق دارد معجز مولوی بشود از امتثال آن تکلیف مشروط به قدرت. واضح نیست که در خطابات ارشادیه به جزئیت و شرطیت هم اگر یک خطابی مطلق بود مثل خطاب رکن اضطراری یا جامع رکن که مطلق است، حرفی درستی است، این بر خطاب رکن اختیاری که مشروط به قدرت است مقدم بشود.
اشکال سوم: در بسیاری از خطابهای مشروط، لفظ قدرت نیامده تا خطاب مطلق رافع آن باشد
مخصوصا عرض کردم این خطاب رکن اختیاری لفظ قدرت نوعا در او بکار نرفته؛ وجدان ماء [بکار رفته]. خب این واجد الماء است مثلا، رکن اختیاری. یا مثلا در قیام، اذا قوی فلقم توانایی داشتی قیام کن یعنی توانایی بدنی داشتی قیام کن، اگر امر دائر است بین قیام و یک جزء دیگر که او خطابش مطلق است مشروط به قدرت نیست باعث میشود بگوییم تو توانایی بدنی نداری؟ اذا قوی یعنی توانایی بدنی.
و لذا به نظر ما این مطلب تمام نیست. اما بقیه مطالب انشاءالله ادامهاش روز شنبه عرض میکنیم.
و الحمد لله رب العالمین.