فهرست مطالب

فهرست مطالب

جلسه 14-92

چهار‌شنبه – 02/11/۹8

موضوع: حکم ربای معاوضی/ تتمه بحث نقش اوراق نقدیه در اصناف دیه /احکام اوراق نقدیه /ربا /محرمات

 

أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه ربّ العالمین و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین سیّما بقیّة اللّه في الأرضین و اللعن علی أعدائهم أجمعین.

قبل از اینکه ادامه بحث ربا در اوراق نقدیه را بیان کنیم، یک توضیحی بدهیم راجع به آنچه که در جلسه قبل عرض کردیم.

ما عرض کردیم برخی در دیه گفتند چون اطلاق ندارد روایات دیه نسبت به زمان حاضر که اختلاف بین اصناف دیه در قیمت شدید هست و لذا حاکم مسلمین یک مبلغی را به عنوان دیه تعیین می کند و امر می کند مردم را به اینکه این مقدار دیه را پرداخت کنند در جنایات. ما به این بیان اشکال کردیم. گفتیم:‌ این امر حاکم بر فرض وجوب اطاعت داشته باشد و ما مسلک مان وجوب اطاعت از امر و نهی حاکم مسلمین باشد در محدوده مصالح عامه، اما این ولی المقتول که امر ندارد باید این مبلغ را بگیری و اگر هم امر داشت نمی تواند بگیرد چون فرض این است که آن جانی طیب نفس ندارد، به زور از او این پول را می گیرند و به این ولی المقتول می دهند،‌لایحل مال امرء مسلم الا بطیبة نفسه. این بیان ما به لحاظ این مطلبی بود که گفته شده بود که حاکم امر می کند به مردم که این مقدار دیه را در جنایات پرداخت کنند.

اما کسانی که مثل امام قائلند حاکم مسلمین علاوه بر وجوب اطاعت در امر و نهی در محدوده مصالح عامه، ولایت وضعیه هم دارد بر اموال و نفوس مردم، باز در محدوده مصالح عامه. یعنی اگر حاکم مسلمین تشخیص بدهد که مصلحت عامه اقتضاء می کند که این مقدار از مال مردم را تملک بکند، نه اینکه امر کند به مردم را به پرداخت و صرفا وجوب اطاعت داشته باشد بلکه تصرف کند حاکم مسلمین در مال مردم،‌ امام می فرمودند حاکم مسلمین ولایت دارد. دلیل شان هم این بود که النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم این اقتضاء می کند که پیامبر هر چه که مؤمنین نسبت به خودشان ولایت داشتند پیغمبر اولی باشد. مثلا شما ولایت داری این مالت را ببخشی به من، الناس مسلطون علی اموالهم، پیامبر اولی هست از شما به نفس شما، می آید مال شما را بدون اذن شما به دیگری می بخشد. النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم یعنی کل ما کان للمؤمن ولایة علی نفسه که ولایت بر مال هم ولایت بر نفس است چون شما این مال شماست، ولایت دارید بر خودتان که این مال را هبه کنید به دیگران، النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم می گوید پیامبر اولی است به شما در آن محدوده ای که خود شما ولایت دارید ولایت بیشتری دارد یعنی ولایت او مقدم بر ولایت شماست. بعد امام می فرمودند در روایات، حالا حدیث غدیر دارد که من کنت مولاه فعلی مولاه، بعد از اینکه از مردم اقرار گرفت الست اولی بالمؤمنین من انفسهم آن ها گفتند بلی، پیامبر فرمود فمن کنت مولاه فعلی مولاه، راجع به فقهاء هم در روایات در طول ائمه آمده که العلماء ورثة الانبیاء اللهم ارحم خلفائی قیل و من خلفائک یا رسول الله قال الذین یأتون بعدی و یروون حدیثی و سنتی فیعلمونها الناس من بعدی یا به روایات دیگری که ایشان استدلال کردند بر ولایت فقیه تمسک کردند.

طبق این مبنا مشکل حل می شود. نه صرف امر به اطاعت که در برخی از بیان ها بود، از این باب که حاکم به عنوان ولی المؤمنین منتها در محدوده مصالح عامه نه در مصالح شخصیه خودش، مصالح عامه تصرف می کند در این مال جانی، جانی پرداخت نمی کند می گوید من ولی تو هستم در مصالح عامه، از مال جانی برداشت می کند. و دیگه ولی المقتول هم می تواند بگیرد. چرا؟ برای اینکه ولی جانی از مال جانی این را برداشت کرد و به مجنی‌علیه یا ورثه مجنی‌علیه پرداخت کرد.

منتها این ولایت که از آن تعبیر می شود به ولایت وضعیه یعنی ولایت فقیه نسبت به تصرف در اموال مردم یا تصرف بر نفوس مردم مثل اینکه شخصی را اجیر بکند این می شود تصرف در نفس او یا مال او را بفروشد می شود تصرف در مال او که از این تعبیر می شود به ولایت وضعیه غیر از آن ولایت تکلیفیه که وجوب اطاعت امر و نهی است. و لو امام قائل شدند، مرحوم فاضل نراقی قائل شده، صاحب جواهر قائل شده، و لکن مرحوم آقای خوئی فرمودند این خلاف مشهور فقهاء است. حالا این را باید بررسی کرد. ما کار نداریم که این ادعای آقای خوئی درست است یا نه شاید درست باشد چون ولایتی که مشهور قائلند از باب امور حسبیه است.

مرحوم آقای تبریزی هم می فرمودند که حتی انبیاء و ائمه ما دلیل نداریم که بدون اسباب شرعی می توانستند در اموال مردم تصرف کنند. وجوب اطاعت داشتند،‌امر بکند واجب الاطاعة است نهی بکند واجب الاطاعة است. ولی ما این را نپذیرفتیم گفتیم اطلاق النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم اقتضاء می کند که نبی اولی بالمؤمنین است از خودشان هم تکلیفا هم وضعا. هم وجوب اطاعت دارد و هم اینکه آن چه که من بر او ولایت دارم و می توانم به دیگران وکالت بدهم که از طرف من انجام بدهند، پیامبر بدون اخذ وکالت از من و به عنوان ولی من انجام می دهد. من می توانم زنم را طلاق بدهم، وکیل بگیرم شما را که زنم را طلاق بدهید، اگر مصلحت عامه اقتضاء کند پیامبر مستقیم همسر من را طلاق می دهد،‌ولایتا بر من، چون النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم اطلاق دارد. امیرالمؤمنین هم که این ولایت بر آن ها تنفیذ شده.

و تعجب این است که مرحوم استاد به روایت نوفلی تمسک می کرد برای نفی این ولایت وضعیه. می فرمود در روایت نوفلی آمده اذا حضر سلطان من سلطان الله جنازة فان قدمه ولی المیت و الا فهو غاصب. مرحوم استاد در بحث ولایت فقیه فرمودند ببینید! سلطان الله اگر بدون اذن ولی میت مقدم بشود و بدون اذن او نماز بخواند بر میت، در این روایت فرمودند این سلطان الله غاصب است نسبت به حق این ولی المیت،‌ فان قدمه ولی المیت و الا فهو غاصب. این به نظر ما درست نیست. این ضمیر هو به آن ولی المیت می خورد. اذا حضر سلطان من سلطان الله جنازة فان قدمه ولی المیت و الا فولی المیت غاصب، غصب کرد حق سلطان الهی را،‌غصب کرد حق امام را که مقدم نکرد امام را. و لذا در معتبره طلحة بن زید دارد الامام احق الناس بالصلاة علی المیت. آقای سیستانی هم دارند که اگر امام حاضر شد در تشییع جنازه، او مقدم بر ولی میت است. نیاز به اذن ولی میت هم ندارد.

بهرحال ما ولایت وضعیه پیامبر و امام علیهما السلام را بر اموال و نفوس مردم قبول داریم. و لکن چون دلیل ما در ولایت فقیه لبی است،‌از باب این است که اختلال نظام لازم نیاید، عقل حکم می کند که شارع زعیمی تعیین کرده است برای حفظ نظام که نظام مختل نشود،‌مردم دچار حرج و مرج نشوند، این قدرمتیقنش این است که در ضرورات حفظ نظام وجوب اطاعت دارد حاکم مسلمین و اگر متوقف بود ضرورت حفظ نظام بر تصرف در اموال مردم، تصرف هم جایز می شود. اما در ما نحن فیه که ضرورت حفظ نظام نیست که بگوییم حاکم دیه ای را معین می کند و مردم را امر می کند به رعایت آن. نه، با آن بیانی که ما عرض کردیم قدرمتیقن واجب است،‌مازاد اصل برائت دارد، هیچ نظامی هم مختل نمی شود. قدرمتیقن هم عرض کردیم پنج هزار و دویست و پنجاه مثقال نقره بود که حدودا می شد صد و هفتاد ملیون.

س: در مورد ولایت پیامبر و ائمه علیهم السلام آیا دائر مدار مصلحت عامه است یا مطلق است،‌امام می فرمایند بر فرض هم مطلق باشد در مورد ولی فقیه مسلم مقید است به مصالح عامه. راجع به امام و پیامبر شبهه ای که هست این است که ظاهر النبی اولی بالمؤمنین جماعت مؤمنین است به عنوان زعیم که این ظهور ندارد مگر در اینکه به عنوان ولایت بر امت به عنوان یک مجموعه ای از مؤمنین این ولایت است و ولی هم مصلحت مولی‌علیه را که عامه مسلمین هستند در نظر می گیرد و این از کلمه ولایت استفاده می شود. مثل اینکه می گویند ان والده هو الذی یلی امره از این استفاده می شود که رعایت مصلحت مولی‌علیه را بکند. مولی‌علیه هم بیش از این ظهور ندارد که یعنی مجموع مؤمنین یعنی به عنوان امت اسلامی. النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم. آنی که تقریب می شود در بیان اینکه ولایت پیامبر و امام هم در محدوده مصالح عامه است این است. ولی اینی که شما می فرمایید برخی ظاهرا قائلند که اگر پیامبر به همسرشان امر کنند ناهار بپز،‌از باب النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم واجب است که ناهار بپزد. ولی این را مشهور قائل نیستند. … ولایی بر عامه مسلمین که خلف فرض است. [سؤال: ولایی بر شخص چطور؟ جواب:] ولایی یعنی چی،‌امر است دیگر. [بحث این است که] اطیعوا الله و اطیعوا الرسول شامل این می شود که به خانمش بفرماید امروز ناهار بپز؟ این را ادعای انصراف کردند. این بحث را ما نمی خواهیم وارد آن بشویم بطور تفصیلی بحث کنیم.

س: النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم، پیغمبر در حدیث غدیر که فرمود الست اولی بالمؤمنین من انفسهم آن ها گفتند بلی، پیامبر فرمود فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه‌،یعنی بحث ارث؟ آیه راجع به ولایت پیامبر مؤمنین است.

س: در آن زمان بخاطر تساوی عرفی قیمت یک دینار طلا با ده درهم گاهی گفتند فیه دینار،‌فیه دیناران گاهی گفتند فیه ابل‌،فیه ابلان این دلیل نمی شود که بگویند یعنی به جای یک دینار نمی توانی ده درهم بدهی. او ظاهرش این است که به عنوان یک صناف از اصناف دیه گفتند نه اینکه خصوصیت دارد دینار در آن روایتی که گفته فیه دینار. آن جایی که گفتند فیه دینار می شود ده درهم می شود داد آن جایی که گفتند فیه ابل می شود صد درهم دارد. … پیامبر مصلحت ندانست تسعیر بکند نرخ‌گذاری بکند، فرمود دعوا الناس یرزق بعضهم بعضا، یعنی حاکم ولایت ندارد بر تسعیر؟ به قول امام قدس سره می فرمود پیغمبر در مدینه شرائط ساده بود،‌اعمال ولایت نکرد تسعیر بکند [آیا] معنایش این است که پس در هیچ حکومتی تسعیر و نرخ‌گذاری نشود و لو حالا به تعبیر ایشان مصلحت عامه باشد یا به تعبیر ما ضرورت عرفیه حفظ نظام باشد؟ که بارها گفتیم ضرورت عرفیه حفظ نظام غیر از ضرورت فردی است. در ضرورت فردی شما می آیید می گویید حالا لزومی ندارد که من شب ها شام بخورم،‌ حالا با یک میوه خودم را سیر می کنم تا محتاج نشوم که قرض بگیرم از این و آن‌،کم می کنم از گوشت، گوشت گران است‌،شهریه کفاف نمی دهد‌،مدام کم می کنید‌،مجبور هم نیستم،‌بالاخره چرا بروم قرض بگیرم، کمتر گوشت می خورم،‌کمتر مصرف می کنم برسد شهریه ام تا آخر ماه. این می شود ضرورت فردی. اما یک جامعه را بخواهید اداره کنید باید پیش‌بینی سرنوشت این جامعه را در سال های طولانی آینده بکنید، پیش‌بینی شرائط استثنانی کشور را بکنید و لذا ضرورت عرفیه حفظ نظام به تعبیر آقای سیستانی که فرمودند ما یتوقف علیه حفظ نظام المجتمع، این با ضرورت فردی نباید مقایسه بشود. ولی ما حرف مان این است که جاهایی که عقلاء و اهل خبره می گویند این ضرورت حفظ نظام است، تحسین نظام است، شما بیایی این خیابان صد متری،‌عرضش را بکن سیصد متر این هیچ وقت نیاز پیدا نمی شود به حسب متعارف، ولی زیباسازی شهر است، او را ما انکار می کنیم از باب عدم دلیل می گوییم دلیلی بر ولایت حاکم نداریم،‌در تحسین نظام، ولی خیلی از موارد ضرورت حفظ نظام است. قانون های راهنمایی و رانندگی خیلی هایش از باب منع از اختلال نظام است. دو روز اگر این پلیس ها نباشند، آن وقت اصلا هرج و مرج می شود در رانندگی مردم. مگر بگویید ماشین ها را جمع کنید که آن هم معنا ندارد. از این بحث بگذریم.

س: مرجع نه،‌گفتیم ولی امر، آنی که حکم به ید او هست. فتوی که نمی خواهیم بگیریم تا این فقیه اینجور بگوید آن فقیه اینجور بگوید. آنی که گفت این بود که حاکم مسلمین یک دیه ای را مقدر کند مردم را امر کند به اتباع آن. ما که قبول نکردیم این را ما گفتیم قدرمتیقن واجب همان پنج هزار و دویست و پنجاه مثقال نقره و ماعدایش برائت است. اما اگر بناء است در این موارد حکم صادر بشود باید از کسی صادر بشود که من بیده الحکم.

راجع به ربا در اوراق نقدیه عرض کردیم تارة ربای معاوضی است و تارة أخری ربای قرضی است. ربای معاوضی مشهور گفتند فقط در مکیل و موزون است. اسکناس نه مکیل است، با پیمانه اندازه‌گیری می شود،‌نه موزون است با کشیدن اندازه‌گیری می شود، بلکه معدود است، با شمارش اندازه‌گیری می شود. صحیحه زراره می گوید عن ابی عبدالله علیه السلام لایکون الربا الا فیما یکال أو یوزن. در روایت داود بن حصین دارد سأل اباعبدالله علیه السلام عن الشاة بالشاتین، یک گوسفند می دهیم دو گوسفند می گیریم و البیضة بالبیضتین،‌یک تخم‌مرغ می دهیم دو تخم مرغ می گیریم،‌چون آن تخم مرغی که دادیم رسمی بود دو تا تخم مرغ ماشینی می گیریم که برای دو روزمان بس باشد. فقال لابأس ما لم یکن مکیلا أو موزونا. این روایت سندش به نظر ما خوب است. اسناد صدوق به داود بن حصین خوب است ولی مشتمل هست بر حکم بن مسکین. حکم بن مسکین به نظر ما ثقه است،‌هم ابن ابی عمیر از او روایت می کند و شیخ طوسی در کتاب عده گفته ابن ابی عمیر لایروی و لایرسل الا عن ثقة و هم محمد بن الحسین بن ابی الخطاب که از اجلاء هست اکثار کرده روایت از حکم بن مسکین را، در عده ای از اسانید صدوق در مشیخه هم ذکر شده. همین محمد بن الحسین بن ابی الخطاب عن حکم بن مسکین در چندین طریق صدوق ذکر شده. و این نشانه اعتماد این بزرگوار بوده به حکم بن مسکین.

روایت سوم صحیحه حلبی است. عن ابی عبدالله علیه السلام لابأس بمعاوضة المتاع ما لم یکن کیلا و لا وزنا.

جالب این است در هیچکدام از این ها بحث بیع نیست. شما در مکیل و موزون بیایید مثلا دو کیلو برنج خوب بدهید در مقابل پنج کیلو برنج بد،‌ چون برنج جزء مکیل و موزون ها است این می شود ربای معاوضی. صلح هم بکنید همین است. اختصاص به بیع ندارد،‌صلح هم بکنید همین است. بعضی ها مثل آقای خوئی فرمودند ولی هبه اش اشکال ندارد، هبه معاوضه نیست. می گویید بخشیدم این دو کیلو برنج را به شما به شرط اینکه این پنج کیلو برنج نامرغوب را به من ببخشید،هبه مشروطه. چرا؟ برای اینکه معاوضه نیست هبه مشروطه و لذا اگر آن پنج کیلو برنج نامرغوب غصبی بود هبه اول باطل نمی شود،‌تخلف شرط است. شمای واهب خیار تخلف شرط داری و لو مصرف هم بکند این آقا این دو کیلو برنج خوب را یا ذی رحم باشد که موجب می شود که هبه لازمه بشود ولی شما بخاطر خیار تخلف شرط می توانی هبه ات را پس بگیری. این معلوم می شود معاوضه نیست.

س: ما دلیل نداریم بر اینکه در مکیل و موزون هبه مشروطه بزیادة باطل باشد. … لابأس بمعاوضة المتاع ما لم یکن کیلا و لاوزنا یعنی اذا کان کیلا أو وزنا ففی معاوضة المتاع بأس. یا انما الربا فیما یکال أو یوزن، ندارد انما الربا فی بیع ما یکال أو یوزن، نه، مطلق معاوضه. هبه معاوضه مشروطه نیست. عرف شُل،‌عرف مسامحه‌گر یا عرف ملتفت یا دقیق کی هبه مشروطه را معاوضه می داند؟‌عرض کردم شاهدش این است که اگر آن پنج کیلو برنج نامرغوب را هبه نکرد یا اصلا او مغصوب بود،‌اگر بیع بود که بیع باطل بود، چون ثمن غصبی بود یا می شد بیع بلاثمن اما چون هبه مشروطه است تخلف شرط موجب بطلان هبه نیست، موجب خیار تخلف شرط است.

س: انما الربا فیما یکال أو یوزن مطلق است و لو فی مطلق المعاوضة. ظاهر انما الربا فیما یکال او یوزن، لایکون الربا الا فیما یکال أو یوزن یا و ما الربا قال الدراهم بدراهم مثلین بمثلین،این باء باء معاوضه است. و حنطة بحنطة مثلین بمثل یعنی یک کیلو گندم خوب در مقابل دو کیلو گندم بد اگر معاوضه بکنی چون اگر یک کیلو گندم خوب را در مقابل دو کیلو گندم خوب معاوضه کنی این مشکل سفهایی دارد. برای این اینجور مثال نمی زنیم. مثال عقلائی می زنیم یک کیلو گندم خوب در مقابل دو کیلو گندم بد که معاوضه اش عقلائیه است. این می شود مصداق ربا. حنطة بحنطة مثلین بمثل باء معاوضه است چه بیع باشد چه صلح باشد. ولی هبه مشروطه در او معاوضه نیست و لذا اشکال ندارد. … اطلاق دارد. دراهم بدراهم مثلین بمثل حرام است، حنطة بحنطة مثلین بمثل حرام است این شامل غیر بیع هم می شود. … لایکون الربا الا فیما یکال أو یوزن این ظاهرش این است که در مایکال او یوزن ربا مطرح است،‌ربا به چیست؟ ربا به این است که عوض و معوض یکی بیشتر از دیگری باشد. ربا این است. می گوید ربا در مکیل و موزون است، ربا چیست؟ ربا زیاده عوض و معوض است، اما در زیاده شرط در هبه اصلا کی می گوید هذا ربا؟ اصلا ربا یعنی زیاده عوض نسبت به معوض و یا بالعکس. … در بیع مثلا برنج به برنج یک شرطی قرار بدهد می شود زیاده حکمیه. او گفته می شود که آنجا مثلا بمثل نیست، چون مثلا بمثل هم زیاده عینیه نباید داشته باشد هم زیاده حکمیه نباید داشته باشد. اینجور فقهاء بیان کردند. شرط هم می شود زیاده حکمیه. اما اینکه ما بگوییم لاربا الا فیمایکال أو یوزن مفهومش این است که پس فیما یکال أو یوزن یوجد الربا و این شامل هبه مشروطه در مکیل و موزون می شود،‌نه، این عرفی نیست. چون ربا در مکیل و موزون است اما ربا چیست بیان نکرده، قدرمتیقن این است که ربا به این است که زیاده عوض بر معوض یا معوض بر عوض اما در هبه مشروطه این مشکل ندارد.

س: هبه معوضه با هبه مشروطه نسبتش عموم من وجه است. هبه معوضه حتی بدون شرط هم صدق می کند. هبه معوضه یعنی هبه ای اثیب علیها‌،‌در روایت اینجور گفتند، هبه ای که یک عوضی در مقابل آن داده شده است و لو بدون شرط. شما کادو بردی بخاطر نوزاد او، خدا به او نوزاد داد کادو بردی، او هم در مقابل آمد شما نوزاد پیدا کردی برای شما کادو آورد به نیت اینکه عوض او باشد، و الا چرا تا حالا نمی آورد، چرا برای کس دیگری نمی برد، حساب‌گر است‌،همینجوری که برای کسی کادو نمی برد، چون دید شما بردی او هم آورد. این می شود هبه معوضه. و لو اصلا مشروطه هم نباشد. هبه مشروطه ممکن است هنوز عوض داده نشده، شرط کردند ولی هنوز شرطش عملی نشده. پس هبه معوضه گاهی داریم ولی مشروطه نیست مثل همین مثال کادو. شما که شرط نکردی به من عوض بدهد، خود او نیت عوض کرد. هبه مشروطه گاهی است ولی هنوز معوضه نشده چون به شرط وفاء نکرده آن موهوب‌له. بعضی از موارد هم هبه معوضه است هم هبه مشروطه. … هبه معوضه یعنی هبه ای که جوابش را دادند،‌هبه ای که عوضش را پرداخت کردند،به تعبیر روایات اثیب علیها، در مقابلش یک کادویی به شما دادند این می شود هبه معوضه.

س: همه مکیل و موزون ها را می گیرد،‌اما ظهورش یعنی معاوضه آن ربا است نه هبه مشروطه. اطلاقی‌ ندارد در هبه مشروطه. … این مبنا که شما مطرح می کنید که عقد مستثنی اطلاق ندارد،‌ نپذیرفتیم آقای سیستانی فرمود که عقد مستثنی اطلاق ندارد. اگر ما می پذیرفتیم این فرمایش آقای سیستانی را که عقد مستثنی اطلاق ندارد طبعا راحت جواب می دادیم می گفتیم اطلاق ندارد عقد مستثنی. اما ما چون عقد مستثنی را می گوییم اطلاق دارد اشکال دیگری کردیم. گفتیم ربا در مکیل و موزون است اما ربا چیست؟ ربای قرضی عرف می فهمد،‌ ربای قرضی فرق می کند. قرض به شرط زیاده ربای قرضی است. و لکم رئوس اموالکم لاتظلمون و لاتظلمون، ربای قرضی مطلقا صدق می کند و لو شرط دفع زیاده بشود. اما همان جا هم اگر من یک ملیون به شما هبه می کنم به شرط اینکه شما سال دیگر دو ملیون به من هبه کنید، این ربای قرضی نیست،این هبه مشروطه است. حالا بعضی ها مثل امام می فرمایند این حیل ربا است و از باب حیل ربا جایز نیست، او بحث دیگری است. ولی ربای قرضی به حاق لفظش صدق نمی کند بهرحال.

راجع به اوراق نقدیه اینها مکیل و موزون نیستند. ولی نقل شده از مرحوم شیخ مفید که فرموده ربا اختصاص به مکیل و موزون ندارد. به نظر می رسد این نقل دقیق نیست. چون بعید است شیخ مفید قائل بشود به اینکه ربای معاوضی در معدود هم هست مطلقا. این خلاف روایات صریحه ما است. ظاهرا مقصود شیخ مفید در فرض نسیه است. اگر معدود را مثلا یک ملیون پول که معدود است به شما بفروشم به یک ملیون و دویست هزار تومان یک ساله، که نسیه است، این ربای معاوضی است به نظر شیخ مفید. این قابل گفتن است. این مضمون برخی از روایات است. اما اینکه نسبت دادند به شیخ مفید که ایشان مطلقا می گوید در معدود هم ربای معاوضی راه دارد، ما به نظرمان این نسبت که از شیخ مفید نقل شده از ابن جنید و سلار نقل شده نسبت دقیقی نیست. بله،‌در مورد معدودات تفصیل بین نقد و نسیه در کلمات برخی از فقهاء مطرح است و لو خلاف مشهور است اما آقای سیستانی هم این را پذیرفته و لذا می گوید یک ملیون بفروشی به یک ملیون و دویست هزار تومان یک ساله اشکال دارد. چرا؟ برای اینکه ایشان نظرش این است که روایاتی هست که در غیر مکیل و موزون در معدودات هم ربای معاوضی را در بیع نسیه اش حرام کرده و لو مکیل و موزون نیست. عمده این روایت صحیحه حلبی است. عن ابی عبدالله علیه السلام ما کان من طعام مختلف أو متاع أو شیء یتفاضل فلابأس ببیعه مثلین بمثل یدا بید فاما نظرة أی نسیئة فلایصلح. طعام مختلف مثلا برنج می فروشی در مقابل گندم، مکیل و موزون به جنسش نیست، اگر برنج می فروختی در مقابل برنج مکیل و موزون به جنسش بود،‌اینجا زیادی در عوض یا معوض نقد هم باشد حرام است. ده کیلو برنج خوب در مقابل بیست کیلو برنج بد نقدا هم حرام است طبق روایات ربای در مکیل و موزون. اما طعام مختلف یعنی ده کیلو برنج بدهی می خواهی پنجاه کیلو گندم بگیری نسیتا،‌نقد باشد اشکال ندارد،‌فاما نظرة فلایصلح. ما کان من طعام مختلف أو متاع أو شیء یتفاضل،‌هر چیزی و لو غیر طعام،‌یعنی معدودات، فلابأس ببیعه مثلین بمثل یدا بید یعنی نقد اما نسیه صحیح نیست. آقای سیستانی این نظر را انتخاب کرده و لو در مقام فتوی احتیاط می کند فتوی نمی دهد اما قدماء‌برخی قائل بودند. حتی نقل شده شیخ طوسی هم به این قائل بوده، ابن حمزة به این قائل بوده در وسیله، ابن زهره قائل بوده در غنیه. دلیل شان هم این روایت است.

س: اگر نسیه می فروشی چون هر دو طعام هستند نسیه نمی شود فروخت. راهش این است که بگو برنج را می فروشم یک ساله به صد هزار تومان،‌بعد گندم را از تو می خرم نقد یا او را هم نسیه یک ساله به صد هزار تومان. دو تا معامله بکن اشکال ندارد. چرا؟ برای اینکه طعام مختلف نیست. طعام مختلف یعنی هم عوض طعام باشد هم معوض. این اگر نسیه باشد اشکال دارد زیاده اش. … حیله در ربای معاوضی هم قبول دارد. امام که اینقدر ضد حیله ربا بود در ربای قرضی خیلی مشکل داشت با حیله در ربای معاوضی اجمالا مشکل نداشت با یک تفاصیلی. این هم حیله در ربای معاوضی است و اشکال ندارد.

ببینیم ادله مشهور چیست؟ مشهور چرا می گویند اشکال ندارد بیع نسیه و لو بزیادة در غیر مکیل و موزون جایز است. آن ها هم به یک سری روایات استدلال کردند که انشاءالله در جلسه آینده آن استدلال به روایات را که مشهور قائل شدند مطرح می کنیم ببینیم جواب آقای سیستانی چیست.

هفته بعد تعطیل است، انشاءالله دو هفته بعد. شنبه و یکشنبه درس است. ما همیشه این قید احترازی را باید بزنیم.