بسمه تعالی
موضوع: حکم شهادت ثالثه /اذان و اقامه /کتاب الصلاة
فهرست مطالب:
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه قبل فصول اقامه و کیفیت اقامه مورد بررسی قرار گرفت و در ادامه مباحث قابل بحث پیرامون شهادت ثالثه در اذان و اقامه مطرح شد.
اذان و اقامه
شهادت ثالثه
أقوال
قول أول (قصد استحباب نفسی)
بحث راجع به شهادت ثالثه در اذان و اقامه بود؛ مشهور بین فقهای شیعه این است که شهادت ثالثه «یعنی أشهد أنّ علیاً ولی الله» جزء اذان نیست یعنی نه تنها جزء واجب اذان و اقامه نیست که متسالم علیه بین أصحاب است؛ بلکه جزء مستحب اذان و اقامه هم نیست و مثل قنوت نماز که جزء مستحب نماز است نمی باشد؛ لکن ذکر شهادت ثالثه در اذان و اقامه به قصد استحباب نفسی شهادت به ولایت در هر حال مانعی ندارد. این قول، قول مشهور بین فقهای شیعه است.
قول دوم (قصد رجای جزئیت)
در مسأله سه قول دیگر نیز وجود دارد؛
قول أول این است که هر چند دلیلی بر این که شهادت ثالثه جزء مستحب اذان یا اقامه است نداریم و لذا کسی نمی تواند شهادت ثالثه در اذان یا اقامه به قصد جزئیت جزماً بگوید زیرا تشریع محرّم است ولی به قصد رجای جزئیت مستحبه، گفتن آن مانعی ندارد و مشمول اخبار من بلغ خواهد بود.
مثلاً مرحوم مجلسی أول در روضة المتقین جلد 2 صفحه 245 در ذیل کلام صدوق که تعبیر کرد «وَ الْمُفَوِّضَةُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ قَدْ وَضَعُوا أَخْبَاراً وَ زَادُوا فِي الْأَذَانِ- مُحَمَّدٌ وَ آلُ مُحَمَّدٍ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ مَرَّتَيْنِ وَ فِي بَعْضِ رِوَايَاتِهِمْ بَعْدَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ مَرَّتَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَى بَدَلَ ذَلِكَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً مَرَّتَيْنِ وَ لَا شَكَّ فِي أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ وَ لَكِنْ لَيْسَ ذَلِكَ فِي أَصْلِ الْأَذَانِ وَ إِنَّمَا ذَكَرْتُ ذَلِكَ لِيُعْرَفَ بِهَذِهِ الزِّيَادَةِ الْمُتَّهَمُونَ بِالتَّفْوِيضِ الْمُدَلِّسُونَ أَنْفُسَهُمْ فِي جُمْلَتِنَا[1]» مرحوم مجلسی أول در شرح این عبارت من لایحضره الفقیه به آن اشکال کرده است که «الجزم بأن هذه الأخبار من موضوعاتهم مشكل، مع أن الأخبار التي ذكرنا في الزيادة و النقصان و ما لم نذكره كثيرة، و الظاهر أن الأخبار بزيادة هذا الكلمات أيضا كانت في الأصول و كانت صحيحة أيضا كما يظهر من المحقق و العلامة و الشهيد رحمهم الله فإنهم نسبوها إلى الشذوذ و الشاذ ما يكون صحيحا غير مشهور، مع أن الذي حكم بصحته أيضا شاذ كما عرفت، فبمجرد عمل المفوضة أو العامة على شيء لا يمكن الجزم بعدم ذلك أو الوضع إلا أن يرد عنهم صلوات الله عليهم ما يدل عليه و لم يرد مع أن عمل الشيعة كان عليه في قديم الزمان و حديثه، و الظاهر أنه لو عمل عليه أحد لم يكن مأثوما إلا مع الجزم بشرعيته فإنه يكون مخطئا»؛ یعنی این که مرحوم صدوق جازم به این است که روایات وارده در جزئیت شهادت ثالثه در اذان، از جعلیات مفوضه (که غلات شیعه بودند) است مشکل است. و وقتی روایاتی در رابطه با شهادت ثالثه در اذان داریم که ظاهر این است که این روایات در کتاب های اصول شیعه بوده است و روایات صحیحه بوده است؛ همان طور که ظاهر کلام محقق حلی و علامه حلی و شهید أول است زیرا تعبیر به روایات شاذّه کرده اند و شاذّ، روایتی است که صحیح است ولی مشهور نیست. و به مجرد عمل مفوضه به این روایات، انسان جزم به وضع و جعل روایات پیدا نمی کند و عمل شیعه در گذشته و حال هم بر ذکر شهادت ثالثه در اذان بوده است و لذا چه اشکالی دارد که انسان به رجای جزئیت شهادت ثالثه، آن را در اذان و اقامه بیان کند.
یا مرحوم حکیم در مستمسک جلد 5 صفحه 544 فرموده اند: چه اشکالی دارد قاعده تسامح در أدله سنن را پیاده کنیم؛ وقتی روایاتی راجع به جزئیت شهادت ثالثه در اذان وجود دارد و ما احتمال صدق این روایات را می دهیم چه مانعی دارد به رجای جزئیت، شهادت ثالثه بگوییم؛ همان طور که به قصد استحباب مطلق هم می توانیم بگوییم زیرا در حدیثی در احتجاج آمده است: «وَ رَوَى الْقَاسِمُ بْنُ مُعَاوِيَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع هَؤُلَاءِ يَرْوُونَ حَدِيثاً فِي مِعْرَاجِهِمْ أَنَّهُ لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ رَأَى عَلَى الْعَرْشِ مَكْتُوباً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ غَيَّرُوا كُلَّ شَيْءٍ حَتَّى هَذَا؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ الْعَرْشَ كَتَبَ عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمَاءَ كَتَبَ فِي مَجْرَاهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْكُرْسِيَّ كَتَبَ عَلَى قَوَائِمِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّوْحَ كَتَبَ فِيهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ إِسْرَافِيلَ كَتَبَ عَلَى جَبْهَتِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ كَتَبَ عَلَى جَنَاحَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّمَاوَاتِ كَتَبَ فِي أَكْنَافِهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرَضِينَ كَتَبَ فِي أَطْبَاقِهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْجِبَالَ كَتَبَ فِي رُءُوسِهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الشَّمْسَ كَتَبَ عَلَيْهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْقَمَرَ كَتَبَ عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ السَّوَادُ الَّذِي تَرَوْنَهُ فِي الْقَمَرِ فَإِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْيَقُلْ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين»[2]
مرحوم حکیم در مستمسک فرموده اند: در عصر ما شهادت ثالثه از شعائر مؤمن بودن و رمز تشیّع است و از این جهت، رجحان شرعی پیدا می کند بلکه چه بسا واجب می شود البته به عنوان جزئیت در اذان نیست.
ایشان فرموده اند: از اینجا وجه آنچه علامه مجلسی در بحار فرموده اند معلوم می شود که «و أقول لا يبعد كون الشهادة بالولاية من الأجزاء المستحبة للأذان لشهادة الشيخ و العلامة و الشهيد و غيرهم بورود الأخبار بها»[3]
مناقشه در قول دوم
مرحوم خویی به مرحوم حکیم اشکال کرده اند:
قطعاً شهادت ثالثه جزء اذان نیست و راهی برای این که با قاعده تسامح در أدله سنن، استحباب شهادت ثالثه را در اذان اثبات کنیم وجود ندارد؛ زیرا أولاً قاعده تسامح در أدله سنن استحباب را اثبات نمی کند و صرفاً اثبات می کند که از آن ولو از باب تفضّل ثواب برده می شود و به کسی که رجاءاً این کار را انجام می دهد ثواب می دهند نه این که این کار «یعنی الذی بلغه الثواب» مستحب باشد. ثانیاً موضوع أخبار من بلغ، بلوغ ثواب فقط است و در اینجا عدم ثواب هم وارد شده است زیرا راوی این روایات استحباب شهادت ثالثه در اذان، شیخ طوسی و صدوق اند و خودشان فرموده اند قطع به کذب این روایات وجود دارد. ثالثاً که اگر شهادت ثالثه جزء اذان بود لاأقل از أئمه طاهره نقل می شد که یکبار شهادت ثالثه را در اذان گفته اند در حالی که همچون چیزی نبوده است که نشان می دهد قطعاً شهادت ثالثه جزء اذان و اقامه ولو جزء مستحب آن نیست.
أما روایت احتجاج که به طور عموم بیان می کند «فَإِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْيَقُلْ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين» ضعیف السند است و قابل استدلال نیست مگر از باب تسامح در أدله سنن که آن را قائل نیستیم. و شاید این که در بحار فرمودند شهادت ثالثه از أجزای مستحب اذان است به همین روایت احتجاج استناد کرده اند و یا به شهادت شیخ طوسی و شیخ صدوق به وجود روایات شاذّه استناد کرده اند که جواب آن را مطرح کردیم.
مرحوم خویی در ادامه فرموده اند: و لكنّ الذي يهوّن الخطب أنّنا في غنى من ورود النص، إذ لا شبهة في رجحان الشهادة الثالثة في نفسها بعد أن كانت الولاية من متممات الرسالة و مقوّمات الايمان، و من كمال الدين بمقتضى قوله تعالى الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ بل من الخمس التي بني عليها الإسلام، و لا سيّما و قد أصبحت في هذه الأعصار من أجلي أنحاء الشعار و أبرز رموز التشيع و شعائر مذهب الفرقة الناجية، فهي إذن أمر مرغوب فيه شرعاً و راجح قطعاً في الأذان و غيره، و إن كان الإتيان بها فيه بقصد الجزئية بدعة باطلة و تشريعاً محرّماً حسبما عرفت.[4]
جواب از مناقشه
انصاف این است که: احتمال جزئیت مستحبهی شهادت ثالثه در اذان را نمی شود نفی کرد؛ بر فرض این روایاتی که به تعبیر شیخ صدوق مفوّضه مطرح کرده اند روایات جعلی بوده است و لکن احتمال ثبوتی دارد که شهادت ثالثه جزء مستحب اذان باشد و لذا چه اشکالی دارد که کسی به قصد رجاء آن را بیاورد. و این که ائمه علیهم السلام یکبار هم این را در اذان نگفته اند درست است علنی نفرموده اند ولی شاید به خاطر تقیه بوده است، حال یا تقیه بر خودشان و یا تقیه بر شیعه. و شاید به صورت سرّی شهادت ثالثه را بیان می کرده اند و لذا احتمال جزئیت شهادت ثالثه در اذان را نمی شود نفی کرد و در نتیجه این قول دوم مقتضای صناعت است.
قول سوم (جزئیت مستحبه)
قول سوم قول به جزئیت مستحبهی شهادت ثالثه در اذان است؛ برخی قائل اند که حتماً شهادت ثالثه جزء مستحب اذان است مثل این که قنوت در نماز جزء مستحب است و کتابی هم در این رابطه به نام «الشهادة الثالثة» نوشته شده است که هم اثبات می کند شهادت ثالثه جزء مستحب اذان و اقامه است بلکه اثبات می کند که در تشهد نماز هم شهادت ثالثه مستحب است بر خلاف نظر جلّ فقهاء که شهادت ثالثه در نماز را مبطل نماز می دانند به این جهت که شهادت ثالثه ذکر الله و ذکر النبی و دعاء و قرائت قرآن نیست بلکه مصداق تکلّمی که خارج از این عناوین است و تکلّم در نماز مبطل نماز است. و وقتی در تشهد نماز مستحب باشد به طریق اولی در اذان و اقامه مستحب خواهد بود و این مطلب را در این کتاب به خیلی از فقهای شیعه نسبت داده اند.
بررسی قول سوم
ما قبل از این که کلماتی که از فقهای شیعه و نیز روایات مطرح شود، این را عرض کنیم که بحث ما در ذکر أسمای أئمه در نماز به نحوی که مصداق دعاء باشد یا متمّم ذکر خدا باشد نیست و قطعاً ذکر اسم أئمه در نماز رجحان دارد یا به عنوان دعاء مثل «اللهم صلّ و سلّم علی الأئمه» ولو با ذکر اسم أئمه به تفصیل که مصداق دعاء و مصداق مناجات الربّ است که در نماز مستحب است و یا اگر بخواهد متمّم ذکر خدا باشد قطعاً اشکال ندارد مثل «وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض علی ملّة ابراهیم و دین محمد صلی الله علیه و آله و ولایة أمیر المؤمنین» که مرحوم شیخ طوسی در کتاب اقتصاد صفحه 260 این را مطرح کرده اند که مصداق ذکر الله و متمم ذکر الله است و مشکلی ندارد؛ یا مثلاً بگوید «اللهم انی أتوجّه إلیک و أتقرّب إلیک بمن أوجبت حقهم علیَّ محمد و علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الحجة بن الحسن» که مرحوم حلبی در کافی مطرح می کند. این هم قطعاً اشکال ندارد زیرا مصداق ذکر الله است و حتّی در نماز اشکال ندارد تا چه برسد به این که کسی بخواهد در اذان و اقامه دعاء کند ولو جزء اذان نیست.
پس بحث در شهادت ثالثه ای است که بخواهد به عنوان شهادت ثالثه «أشهد أنّ علیاً ولی الله» در نماز یا اذان مطرح شود که مشهور فقهای شیعه در نماز جایز ندانسته بلکه مبطل نماز می دانند ولی در اذان از باب استحباب مطلق نه از باب جزئیت اذان مانعی برای آن نمی بینند.
برخی از کلمات فقها را که در کتاب «الشهادة الثالثه» ذکر فرموده اند مطرح می کنیم؛
راجع به این که شهادت ثالثه جزء اذان است به کلماتی که دال بر این بود که روایاتی در این رابطه است استشهاد کرده اند.
جواب این است که خود مرحوم صدوق فرموده اند این روایات، روایاتی است که مفوّضه آن ها را جعل کرده اند.
أما شهادت ثالثه در تشهد نماز که گفته اند خیلی از فقها قائل به استحباب آن شده اند و به طریق اولی در اذان هم مستحب خواهد بود؛ در این رابطه به کلام جمله ای از فقها استشهاد کرده اند:
از جمله مرحوم سلار در کتاب مراسم العلویه صفحه 73 که بیان کرده اند در تشهد نماز گفته شود «و أنّ علیا نعم الامام» و در آخر هنگام سلام هم بگوید «السلام علیک أیها النبی و رحمة الله و برکاته السلام علی الأئمة الراشدین السلام علینا و علی عباد الله الصالحین».
البته این ذیل در کتاب من لایحضره الفقیه جلد 1 صفحه 319 آمده است که در تشهد نماز در رکعت آخر بگوید «…السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ السَّلَامُ عَلَى جَمِيعِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ السَّلَامُ عَلَيْنَا وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ...»
همین طور صاحب حدائق در جلد 8 صفحه 451، وقتی تشهد نماز را مطرح می کند می فرماید مستحب است در تشهد نماز گفته شود: «أشهد انك نعم الرب و ان محمدا (صلى اللّه عليه و آله) نعم الرسول و ان علي بن أبي طالب (عليه السلام) نعم المولى» و در هنگام سلام هم می گوید: «السلام عليك أيها النبي و رحمة اللّه و بركاته السلام عليك و على أهل بيتك الطاهرين السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين»
مرحوم فاضل نراقی در مستند الشیعه جلد 5 صفحه 334 می فرماید: تشهد أکمل این است که متن موثقه أبی بصیر یا متن فقه الرضا را بخواند و بعد وقتی متن فقه الرضا را نقل می کند همین است: «أشهد أنّك نعم الربّ، و أنّ محمّدا نعم الرسول، و أنّ عليّ بن أبي طالب نعم الولي، و أنّ الجنّة حقّ و النار حقّ و الموت حقّ و البعث حقّ، و أنّ الساعة آتية لا ريب فيها، و أنّ اللّٰه يبعث من في القبور» و هنگام سلام هم چنین می گوید: «السلام عليك أيّها النبي و رحمة اللّه و بركاته، السلام عليك و على أهل بيتك الطيّبين، السلام علينا و على عباد اللّه الصالحين»
مفاد کلام این بزرگان این است که در تشهد، شهادت به ولایت أمیر المؤمنین علیه السلام مستحب است. البته ایشان به کلام شیخ مفید در مقنعه صفحه 125 نیز استناد می کند که در دعای قنوت نماز وتر می فرماید صیغه تشهد را بخواند و صیغه تشهد این است: «اللهم فإني أشهد على حين غفلة من خلقك إنك أنت الله لا إله إلا أنت و أن محمدا عبدك المرتضى و نبيك المصطفى أسبغت عليه نعمتك و أتممت له كرامتك و فضلت لكرامته آله فجعلتهم أئمة الهدى» تا به اینجا می رسد که «اللهم صل على محمد عبدك و رسولك و آله الطاهرين أفضل ما صليت على أحد من خلقك و بارك على محمد و آل محمد كأفضل ما باركت على أحد من خلقك اللهم صل على أمير المؤمنين و وصي رسول رب العالمين اللهم صل على الحسن و الحسين سبطي الرحمة و إمامي الهدى و صل على الأئمة من ولد الحسين علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علي بن موسى و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و الخلف الحجة عليهم السلام اللهم اجعله الإمام المنتظر و القائم الذي به ينتصر»
این استشهاد صحیح نیست؛ زیرا آنچه شیخ مفید در مقنعه ذکر فرموده اند یا ذکر الله است یا ذکر النبی است و یا دعاء است و هیچ کدام شهادت به ولایت أمیر المؤمنین و یا أهل بیت علیهم السلام نیست و لذا به کلام شیخ مفید در مقنعه نمی شود استناد کرد ولی کلام فقهایی که ایشان نام برده اند نشان می دهد که در تشهد نماز می توان شهادت به ولایت دارد و گفته می شود به طریق اولی در اذان هم این کار مستحب است.
ایشان کلام علامه در منتهی را ذکر می کند که قائل به استحباب شهادت ثالثه در نماز فضلاً عن الاذان، شده اند؛ زیرا در منتهی در بحث مبطل بودن تکلّم در نماز در جلد 5 صفح 292 می فرماید: «المطلب الثّاني عشر: لا بأس بأصناف الكلام الّذي يناجي به الربّ تعالى لما رواه الشّيخ في الصّحيح، عن عليّ بن مهزيار قال: سألت أبا جعفر عليه السّلام عن الرّجل يتكلّم في صلاة الفريضة بكلّ شيء يناجي ربّه؟ قال: «نعم». و عن الحلبيّ قال: قلت لأبي عبد اللّه عليه السّلام: أُسمّي الأئمّة عليهم السّلام في الصّلاة، قال: «أجملهم». و من هذا الباب كلّ ذكر يقصد به تنبيه غيره.» تعبیر «أجملهم» یعنی ذکر ائمه را به اجمال در نماز بیان کن.
در کتاب الشهادة الثالثه فرموده اند: از این عبارت معلوم می شود که علامه حلی ره نیز ذکر شهادت ثالثه را در تشهد نماز مستحب می داند.
جواب این است که: این عبارت دلالت بر این مطلب ندارد تا بعد بگوییم اگر شهادت ثالثه را در نماز مستحب می داند پس به طریق اولی در اذان مستحب می داند؛ ذکر ائمه به اجمال یا تفصیل می تواند در ضمن دعاء یا در ضمن ذکر خدا باشد که عرض کردیم ولی اگر در ضمن دعاء و ذکر خدا نباشد و به صورت «أشهد أن علیا ولی الله» باشد تکلّمی خواهد بود که از عناوین راجحهی در نماز خارج خواهد بود و تکلّم مبطل نماز است. و اتّفاقاً علامه حلی در کتاب منتهی جلد 4 صفحه 381 شهادت ثالثه در اذان را به صراحت نفی می کند: «و أما ما روي في الشاذ من قول ان عليا ولي الله، و آل محمد خير البرية فمما لا يعول عليه. قال الشيخ في المبسوط: فإن فعله لم يكن آثما. و قال في النهاية: كان مخطئا» و لذا نمی توان به ایشان نسبت داد که حال که شهادت ثالثه در نماز را مستحب می داند پس به طریق أولی در اذان هم مستحب می داند؛ ایشان شهادت ثالثه در نماز را هم نگفت مستحب باشد بلکه مناجات الرب می تواند مشتمل بر ذکر اسامی أئمه باشد و بگوید «اللهم انی اسألک بحق الأئمه علیهم السلام کذا» «اللهم صل علی الأئمه علیهم السلام» و تعبیر «علیهم السلام» را هم به قصد دعاء می گوید و به قصد انشای سلام نمی گوید.