دانلود فایل صوتی usol 0225 991206
دانلود فایل متنی جلسه 102 - تاریخ 13991206

فهرست مطالب

فهرست مطالب

پخش صوت

usol 0225 991206

 

 

 

بسمه تعالی

موضوع: مقتضای اصل عملی دوران امر بین وجوب نفسی و غیری تقسیم به واجب نفسی و غیری/ تقسیمات واجب/ مباحث الفاظ

 

فهرست مطالب:

مقتضای اصل عملی در دوران امر بین وجوب نفسی و غیری.. 1

د: دوران امر بین وجوب نفسی و غیری با علم به وجود واجب نفسی.. 2

اشاره به برخی از فروع فقهی.. 2

بررسی استحقاق ثواب و عقاب در موارد واجب نفسی و غیری.. 3

بررسی استحقاق عقاب در مورد واجب نفسی.. 3

کلام محقق اصفهانی مبنی بر ثبوت عقاب به جعل عقلاء. 3

کلام مشهور اصولیون مبنی بر ثبوت عقاب به حکم عقل.. 4

کلام آقای سیستانی مبنی بر ثبوت عقاب به جهت وعید مولی.. 4

مناقشه در کلام آقای سیستانی.. 4

کلام منتقی الاصول در مورد درک عقل نسبت به استحقاق عقاب4

مناقشه در کلام منتقی الاصول. 5

بررسی استحقاق ثواب بر واجب نفسی.. 6

بررسی استحقاق ثواب و عقاب بر واجب غیری.. 7

بررسی تعبدیت برخی از واجبات غیری.. 9

 

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در تقسیم واجب به واجب نفسی و غیری قرار دارد که یکی از مباحث مربوط به آن دوران امر بین وجوب نفسی و غیری است که در این زمینه صوری مطرح شده است. در مباحث پیشین به سه صورت اشاره شده و مورد بررسی قرار گرفت. صورت چهارم این است که نسبت به وجوب نفسی یک واجب علم وجود دارد و در کنار آن احتمال داده می شود که فعل دیگر دارای وجوب غیری به لحاظ همان واجب نفسی باشد و یا اینکه خود آن دارای وجوب نفسی جدای از واجب نفسی اول داشته باشد.

مقتضای اصل عملی در دوران امر بین وجوب نفسی و غیری

در مورد دوران امر وجوب بین وجوب نفسی و غیری صوری چهارگانه ای وجود دارد:

د: دوران امر بین وجوب نفسی و غیری با علم به وجود واجب نفسی

صورت چهارم از صور دوران امر بین وجوب بین وجوب نفسی و وجوب غیری این است که به عنوان مثال علم به وجود یک واجب نفسی مانند زیارت وجود دارد و از طرف دیگر علم به وجوب وضوء هم وجود دارد، اما روشن نیست که وضوء واجب نفسی دیگری غیری از زیارت است و یا اینکه واجب غیری از باب مقدمیت برای زیارت است.

در مورد صورت چهارم بیان کردیم که برائت از وجوب نفسی وضوء با برائت از شرطیت وضوء برای زیارت تعارض کرده و بعد از تساقط این دو اصل، مقتضای اصل عملی احتیاط است.

اشاره به برخی از فروع فقهی

این بحث در فقه مثال های متعددی دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1-در مورد کسی که عمداً نماز آیات را در خسوف و کسوف کامل ترک کرده باشد، در صحیحه محمد بن مسلم تعبیر «غُسْلُ الْكُسُوفِ إِذَا احْتَرَقَ الْقُرْصُ كُلُّهُ فَاسْتَيْقَظْتَ وَ لَمْ تُصَلِّ فَعَلَيْكَ أَنْ تَغْتَسِلَ وَ تَقْضِيَ الصَّلَاة»[1]آمده است که که بر اساس آن باید مکلف غسل کرده و نماز آیات را قضاء کند.

مشهور امر به غسل را حمل بر استحباب کرده اند، اما همان طور که در کلام آقای سیستانی مطرح شده است، کلام آقای مشهور واضح نیست؛ چون ظهور امر در وجوب است و لذا قضای نماز آیات واجب بوده و در کنار آن غسل نیز واجب است، اما روشن نیست که غسل واجب نفسی دیگری از باب کفاره‌ی ترک عمدی اداء نماز آیات است و یا اینکه واجب غیری برای صحت قضای نماز آیات است. بنابراین مصداقی برای صورت چهارم خواهد بود که مقتضای احتیاط این است که مکلف حتی اگر فعلا نماز آیات را قضاء نمی کند، غسل کند و از طرف دیگر قبل از قضاء نماز آیات غسل انجام دهد که احتمال شرطیت غسل برای قضاء نماز آیات حفظ شود.

البته در روایات دیگر این مطلب حمل بر تفریط شده است؛ یعنی «استیقظت» به این معنا حمل شده است که مکلف متوجه شده ولی به تأخیر می اندازد تا نماز آیات فوت شود.

2-فرع دوم این است که در حج یا عمره طواف واجب است. از طرف دیگر موالات بین طواف و نماز طواف نیز واجب است. اما روشن نیست که موالات بین طواف و نماز طواف همان طور که مشهور و از جمله امام قدس سره بیان کرده اند، واجب نفسی است که اگر عمدا هم نماز طواف به تأخیر بیفتد، طواف صحیح خواهد بود یا اینکه ظاهر «اذا طفت فصلّ و لاتؤخرها» ارشاد به این است که وجوب موالات واجب غیری برای تصحیح طواف و نماز طواف است.

در صورت شک به نحو ذکر شده، مصداقی برای صورت چهارم خواهد بود که مقتضای احتیاط این است که بعد از طواف، بلافاصله نماز طواف خوانده شود، حتی اگر مکلف قصد اعاده طواف داشته باشد. در صورتی هم که بلافاصله نماز طواف خوانده نمی شود، با توجه به شبهه وجوب غیری موالات بین طواف و نماز طواف، طواف استئناف شود.

3-فرع سوم در مورد پوشیدن لباس احرام در حال تلبیه که دارای وجوب است و از طرف دیگر تلبیه برای احرام حج و عمره نیز واجب است، اما مشخص نیست که پوشیدن لباس احرام در هنگام تلبیه واجب نفسی بوده و یا واجب غیری و شرط صحت احرام است. در این صورت برائت از وجوب نفسی پوشیدن لباس احرام، با برائت از شرطیت آن برای صحت احرام تعارض کرده و نتیجه این است که احتیاط شود؛ یعنی اگر مکلف تلبیه گفته و لباس احرام نپوشیده است، باید احتیاطا لباس احرام پوشیده و مجددا تلبیه بگوید.

بررسی استحقاق ثواب و عقاب در موارد واجب نفسی و غیری

یکی از جهات مربوط به وجوب غیری، استحقاق ثواب و عقاب بر وجوب غیری است. قبل از بررسی اینکه امتثال وجوب غیری موجب استحقاق ثواب می شود و یا مخالفت وجوب غیری موجب استحقاق عقاب می شود، ابتدا استحقاق عقاب و ثواب در مورد وجوب نفسی را مورد بررسی قرار می دهیم.

بررسی استحقاق عقاب در مورد واجب نفسی

در مورد استحقاق عقاب بر مخالفت وجوب نفسی لازم به ذکر است که اصل استحقاق مسلّم است، اما وجه استحقاق عقاب مورد اختلاف واقع شده است.

کلام محقق اصفهانی مبنی بر ثبوت عقاب به جعل عقلاء

محقق اصفهانی وجه استحقاق عقاب بر مخالفت واجب نفسی را جعل عقلاء می دانند؛ چون عقلاء استحقاق عقاب را برای ظلم جعل کرده اند که یکی از مصادیق ظلم عصیان امر مولی است که هتک حرمت او است.

کلام مشهور اصولیون مبنی بر ثبوت عقاب به حکم عقل

مشهور اصولیون قائل شده اند که استحقاق عقاب به حکم عقل است؛ چون عقل عملی درک می کند که قبیح نیست مولی عبدی را که امر نفسی را عصیان کند، عقاب کند.

کلام آقای سیستانی مبنی بر ثبوت عقاب به جهت وعید مولی

آقای سیستانی فرموده اند: چیزی که با عقل درک می شود این است که بعد از وعید مولی، عقاب کردن قبیح نخواهد بود. وعید بر عقاب نیز از خطاب امر استفاده می شود؛ چون خطاب امر مستبطن وعید بر عقاب است. از طرف دیگر عقل درک می کند که خداوندی که خالق انسان است و تمام آنچه انسان واجد است از طرف او است، حق دارد که امر کرده و وعید بر عقاب نسبت به مخالفت امر دهد که بعد از آن عقل درک می کند که بر اساس قانون فطری حسن و قبح عقلی، عقاب عبد عاصی قبیح نیست.

البته آقای سیستانی مبنای خاص خود را داشته و معتقد هستند که مدرَکات عقل عملی نسبت به احکام شرعی دارای دو گانگی نیستند بلکه از قبیل اجمال و تفصیل هستند و لذا ایشان ملازمه بین حکم عقل و شرع را که مشعر به دوگانگی این دو است، نمی پذیرند و بیان می کنند که آنچه انسان در فطرت خود درک می کند، چیزی است که خدای متعال به ودیعه در فطرت نهاده است. شاهد آن هم آیه شریفه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها[2] است. البته چیزی که خدای متعال در فطرت انسان ها به ودیعه نهاده است، اجمالی از تفصیل شرع است.

مناقشه در کلام آقای سیستانی

مطلب ذکر شده از سوی آقای سیستانی در محل خود به صورت مفصل مورد بررسی قرار گرفته و بیان شده است که این کلام ایشان تمام نیست؛ چون عقل عملی درک می کند که حتی بدون وعید بر عقاب نیز قبیح نیست که مولی عبد عاصی خود را عقاب کند؛ لااقل قبح عقاب درک نمی شود و همین مقدار کافی است تا امن از عقاب وجود نداشته و دفع عقاب محتمل لازم باشد.

کلام منتقی الاصول در مورد درک عقل نسبت به استحقاق عقاب

در منتقی الاصول در بیان اشکال نسبت به درک عقل در مورد استحقاق عقاب و یا عدم استحقاق عقاب فرموده اند: با توجه به اینکه محال است خدای متعال به جهت تشفی قلب خود عقاب کند، نباید عقاب اخروی به ملاک تشفی باشد. از طرف دیگر عقاب اخروی نباید به ملاک تأدیب باشد؛ چون آخرت عالم تأدیب نیست. بنابراین تنها توجیه عقاب اخروی تجسم اعمال است که تجسم اعمال زشت در دنیا، عقاب در آخرت خواهد بود. این در حالی است که شأن عقل عملی درک صور حقیقی افعال نیست و لذا نمی تواند درک کند که فعل به صورت عقاب یا ثواب متجسم می شود.

بنابراین ادعای درک استحقاق عقاب بر عصیان یا تجری یا درک عدم استحقاق عقاب در مورد ارتکاب شبهه بدویه بعد از الفحص گزاف خواهد بود.

مناقشه در کلام منتقی الاصول

به نظر ما در مورد کلام منتقی الاصول دو پاسخ قابل ذکر است:

1-پاسخ اول این است که فرضا عقاب اخروی از باب تجسم اعمال باشد، این گونه نخواهد بود که راه ادراک عقل بسته شود بلکه عقل درک می کند که اطاعت مولی در صورتی که تجسم پیدا کند، تجسم در عقاب پیدا نمی کند، اما در مورد عصیان ممکن است که در آخرت به صورت عقاب متمثل و متجسم شود که همین مقدار کافی است تا عدم استحقاق عقاب در اطاعت و استحقاق عقاب به معنای احتمال عقاب در مورد عصیان درک شود که در نتیجه به حکم فطرت دفع عقاب محتمل لازم خواهد بود.

2-پاسخ دوم این است که طبق ظواهر آیات و روایات عقاب از باب جزاء است. در این زمینه می توان به آیاتی همچون ﴿وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُه[3]، ﴿مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُون‏[4] و ﴿لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِه﴾‏[5] اشاره کرد. علاوه بر اینکه بحث عفو و شفاعت، با جزاء تناسب دارد.

البته برخی در مورد بحث تجسم اعمال به آیاتی همچون ﴿فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏[6] و ﴿الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون[7] و همچنین روایت شریفه «إنّما هی اعمالکم تردّون الیکم» استدلال کرده اند که به نظر ما این استدلال ناتمام است؛ چون این موارد بیان عرفی برای جزاء است. در صورتی هم که تجسم باشد، خلق خدای متعال در عالم آخرت به عنوان جزای عمل است؛ یعنی خدای متعال به عنوان جزای بر عمل این صورت حسنه یا سیئه را ایجاد می کند.

بنابراین مقتضای جمع بین ادله در آیات و روایات این است که عقاب اخروی از باب مجازات است که در این زمینه می توان به آیاتی همچون﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنْتَقِمُون[8]﴿وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقام[9]‏ و﴿وَ هَلْ نُجازِي‏إِلَّا الْكَفُورَ[10] اشاره کرد.

نکته دیگر این است که اساسا تجسم اعمال دارای شبهه عقلی است که عرض نمی تواند تبدیل به جوهر شود؛ چون عرض قائم به محل است و نمی تواند جوهر شود. به عنوان مثال اگر فردی به ظلم سیلی به صورت یتیم بزند، صورت آن در آخرت آتش خواهد بود، در حالی که سیلی عرض بوده و آتش جوهر است.

البته ما همان طور که ملاک بسیاری از افعال خداوند را درک نمی کنیم، ملاکات و مصالح عذاب اخروی را هم درک نمی کنیم، اما این مقدار قابل درک است که عقاب عاصی ظلم به او و تضییع حق نیست، در حالی که عقاب مطیع تضییع حق او است.

تاکنون روشن گردید که اصل استحقاق عقاب بر عصیان وجوب نفسی مسلم است.

بررسی استحقاق ثواب بر واجب نفسی

در مورد استحقاق ثواب بر امتثال وجوب نفسی، مشهور قائل به استحقاق شده اند، اما شیخ مفید منکر شده و فرموده اند: اعطاء ثواب تفصل محض از سوی خدای متعال است.

به نظر ما کلام شیخ مفید صحیح بوده و عباد هیچ استحقاق ثوابی از مولی در ازای امتثال ندارند و در صورتی که تصریح برخی مانند صاحب تجرید و شرح تجرید که تحمل مشقت از عبد بدون دادن عوض به او را ظلم بر عبد دانسته اند، وجود نداشت، بیان می کردیم که بعید است مشهور قائل شوند که استحقاق ثواب به معنای طلب کار شدن از خدای متعال است و در صورتی که ثواب ندهد، مرتکب قبیح شده است.

البته عباد دارای استحقاق عقلائی هستند، یعنی عقلاء ثواب بر امتثال وجوب نفسی را تفضّل محض نمی دانند بلکه مزد کار او می دانند که این یک ارتکاز عقلائی است؛ چون به هر حال عبد تکالیف را به خاطر مولی انجام داده است و ممکن است که آیه شریفه ﴿إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا[11] اشاره به این مطلب باشد و به این معنا صحیح است، اما در صورتی که مولی ثواب ندهد، خود عقلاء عمل مولی را حتی اگر تخلف از وعده اش کند، ظلم بر عبد نمی دانند؛ چون برای ما روشن نیست که اگر مولی وعد به ثواب بدهد و بعدِ امتثال عبد بیان کند که وعد به ثواب برای تشویق شدن عبد برای رسیدن به کمال بوده است و مصلحت در همین انشای وعد بوده است، مرتکب قبیح شده باشد کما اینکه در مورد پدر این گونه است که به فرزند خود وعده می دهد که در صورت درس خواندن، پاداش هایی مانند خرید دوچرخه به او بدهد، اما چه بسا عمل به وعده مصلحت نداشته باشد، اما وعده پاداش به این جهت بوده است که فرزند به کمال برسد. در این صورت پدر که تخلف از وعد کرده است، مرتکب قبیح نشده است. البته خود خدای متعال در قرآن کریم ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد[12] را بیان کرده است و نیاز به بیان کذب ندارد؛ چون عامل کذب نیاز است.

بررسی استحقاق ثواب و عقاب بر واجب غیری

در مورد وجوب غیری مشهور قائل شده اند که وجوب غیری، ثواب یا عقاب ندارد. صاحب کفایه در این زمینه فرموده اند: «ترک امتثال الواجب الغیری لایستتبع عقابا کما أنّ امتثاله لایستتبع ثوابا. نعم لابأس بزیادة الثواب علی الواجب النفسی من باب أنه یصیر حینئذ من أفضل الاعمال حیث صار أشقها».

البته ما تمامیت سند روایت «أحبّ الأعمال أحمزها» را مورد بررسی قرار نداده ایم، اما اگر یک واجب متوقف بر مقدمات دشوار تر باشد، تناسب عقلائی وجود دارد که ثواب بیشتری داشته باشد.

به هر حال به نظر ما جای اشکال نیست که ترک واجب غیری موجب عقاب زائد نیست؛ یعنی به عناون مثال در بحث صعود الی السطح، مولی عبد خود را دو بار عقاب نمی کند که یک عقاب بر عدم صعود الی السطح و عقاب دیگر برای ترک نصب سلّم باشد.

البته در برخی موارد که مولی دو امر کرده و از تعبیر «انصب السلّم و اصعد علی السطح» استفاده می کند، اگر عبد نصب سلّم را به داعی عصیان امر غیری مولی ترک کند، این عملکرد عبد هتک مولی خواهد بود که استحقاق عقاب به جهت هتک خواهد داشت، اما بالوجدان صرف تخلف از وجوب غیری موجب استحقاق عقاب نخواهد بود.

اما در مورد استحقاق ثواب در مورد واجب غیری، روشن است که استحقاق ثواب وجود ندارد؛ چون در مورد واجب نفسی بیان شده است که استحقاق عقلائی بر امتثال واجب نفسی وجود دارد و مولی در مقابل عمل عبد به او ثواب می دهد، در حالی که در مورد وجوب غیری این نکته هم وجود ندارد و وجوب غیری برای رسیدن به وجوب نفسی است که موجب استحقاق ثواب زائد نمی شود.

البته برخی مانند مرحوم آقای خویی بیان کرده اند که وقتی در مثال صعود الی السطح عبد به جهت امر غیری به نصب سلّم، نصب سلم را انجام می دهد، در صدد امتثال واجب نفسی بوده است و همین مقدار که به داعی توصل به واجب نفسی است، او را أهل قرار می دهد که مولی به او ثواب دهد. در نتیجه خود نصب سلّم مصداق مستقل برای انقیاد عبد خواهد بود. در نتیجه حتی اگر شرعا وجوب غیری مورد پذیرش قرار نگیرد، عبدی که مقدمات واجب را به داعی توصل به واجب نفسی انجام می دهد، اتیان مقدمه به داعی توصل به ذی المقدمه، مصداق انقیاد و تعظیم مولی خواهد بود ولو اینکه بعدا به جهت مانعی موفق به اتیان ذی المقدمه نشود.

به نظر ما کلام مرحوم آقای خویی صحیح نیست؛ چون عقلاء متوقع نیستند که مولی بر اتیان مقدمه واجب حتی اگر به داعی توصل به واجب باشد، ثواب مستقل بدهد؛ چون باید مرحوم آقای خویی ملتزم شوند که هر جزء از مرکب ارتباطی مانند حج با توجه به اینکه به داعی انجام کل است، ثواب مستقل خواهد داشت. بنابراین به تعداد اجزای حج باید استحقاق ثواب عقلائی وجود داشته باشد و عقلاء ثواب دادن مولی را در محل خود بدانند. این در حالی است که مرحوم آقای خویی ملتزم به این مطلب نخواهند شد. شاهد این مطلب این است که اگر عبد به داعی امثتال امر مولی به صعود الی السطح، نصب سلم انجام دهد، اما صعود الی السطح انجام دهد، انقیاد و تعظیم در نصب سلم از بین نرفته است، در حالی که عقلاء او را مستحق ثواب نمی دانند. نکته عدم استحقاق ثواب در نزد عقلاء این است که ثواب به جهت امتثال واجب نفسی است و غیر از ثواب بر واجب نفسی، ثواب دیگری برای مقدمه وجود ندارد.

در اینجا ممکن است اشکال شود که مرحوم آقای خویی صرفا کلام خود را در مورد مقدمه موصله بیان کرده اند که در صورت موصل بودن مقدمه، در صورتی که به قصد توصل به واجب نفسی باشد، ثواب خواهد داشت.

در پاسخ این مطلب می گوئیم: کلام مرحوم آقای خویی منحصر در مقدمه موصله نیست؛ چون خود ایشان در بیان مثال بر مطلب خود به کسی اشاره کرده اند که نصب سلّم انجام داده و در ادامه از صعود الی السطح عاجز می شود که ایشان در این مورد عبد را مستحق ثواب بر اتیان مقدمه می دانند.

در پاسخ کلام مرحوم آقای خویی می گوئیم: اولاً: برای ما روشن نیست که اگر عبد به داعی توصل به صعود الی السطح، نصب سلّم انجام دهد، اما صعود الی السطح انجام نشود، عقلا او را مستحق ثواب بدانند.

ثانیاً: فرضا پاداش دادن مولی در این صورت را در محل خود بدانند، این به جهت تصور عبد نسبت به شروع در امتثال واجب نفسی است که در نتیجه عبد انقیاد دارد که به جهت این انقیاد او، عقلاء ثواب دادن مولی را در محل خود می دانند. اما این مطلب به معنای ثواب مستقل بر اتیان مقدمه ورای امتثال وجوب نفسی ذی المقدمه نیست کما اینکه اگر عبد در وسط امتثال تکلیف مانند نماز یا روزه عاجز از امتتال شود خصوصا اگر عاجز شدن در اواخر عمل باشد، چه بسا عقلاء حکم کنند که اعطاء ثواب بر او در محل خود است، اما این مطلب به این جهت است که عبد انقیاد در امتثال واجب کرده است، اما در هر صورت این گونه نیست که اتیان هر جزء از واجب دارای ثواب باشد.

بنابراین به نظر ما تفصیل مرحوم آقای خویی در واجب غیری که استحقاق عقاب را نپذیرفته اند، اما استحقاق ثواب بر اتیان مقدمه در صورتی که به داعی توصل به ذی المقدمه باشد، پذیرفته اند، صحیح نیست بلکه حق با مشهور است که عصیان وجوب غیری موجب عقاب زائد نمی شود و امتثال آن نیز موجب ثواب زائد نمی شود.

بررسی تعبدیت برخی از واجبات غیری

جهت دیگر از جهات وجوب غیری این است که بعضی از واجبات غیری مانند وضوء، غسل و تیمم تعبدی هستند. البته ابوحنیفه تنها کسی که قصد قربت در این سه مورد را لازم ندانسته است، اما علمای اسلام اتفاق دارند که طهارات ثلاث مشروط به قصد قربت هستند.

در مورد تعبدی بودن طهارات ثلاث که دارای وجوب غیری هستند، سه اشکال رخ داده است:

اشکال اول این است که طبق نظر مشهور امتثال واجب غیری مستتبع ثواب نیست، در حالی که در اتیان وضوء یا غسل و تیمم گفته شده است که موجب تقرب و ثواب است؛ چون عبادت محسوب می شوند. در مورد ثواب بر وضوء روایاتی وجود دارد.

اشکال دوم این است که وجوب غیری توصلی است؛ چون ذی المقدمه توقف بر اتیان مقدمه با قصد قربت ندارد بلکه توقف بر ذات مقدمه دارد و با تحقق ذات مقدمه تمکن از ذی المقدمه وجود خواهد داشت. در نتیجه ملاک و غرض از وجوب غیری مقدمه، حصول مقدمه است، حال اگر وضوء مقدمه بوده و امر غیری به آن تعلق گرفته باشد، با اتیان ذات مقدمه کافی خواهد بود، در حالی که امر غیری به وضوء تعبدی دانسته شده است.

اشکال سوم که از سوی شیخ انصاری مطرح شده، این است که اساسا تعبدی بودن وجوب غیری دوری خواهد بود. توضیح این اشکال در جلسه آتی مطرح خواهد شد.


[2]. سوره شمس، آيه 8.

[3]. سوره شورى، آيه 40.

[4]. سوره انعام، آيه 160.

[5]. سوره فاطر، آيه 29.

[6]. سوره زلزله، آيه 7.

[7]. سوره جاثیه، آيه 28.

[8]. سوره سجده، آيه 22.

[9]. سوره آل عمران، آيه 4.

[10]. سوره سبا، آيه 17.

[11]. سوره کهف، آيه 30.

[12]. سوره رعد، آيه 31.